«هم‌سفر با هرودوت»، ریشارت کاپوشچینسکی، ترجمه آرش طهماسبی

«هم‌سفر با هرودوت»، ریشارت کاپوشچینسکی، ترجمه آرش طهماسبی

«هم‌سفر با هرودوت»، ریشارت کاپوشچینسکی، ترجمه آرش طهماسبی

کتاب همسفر با هرودوت روایتگر مجموعه‌ای از سفرها و تجربیات خبرنگار مشهور ریشارد کاپوشچینسکی، به اقصی نقاط دنیاست. او با رویکرد هرودوت پدر علم تاریخ، این کتاب را به رشته تحریر درآورده است و به بررسی حوادث تاریخی و اجتماعی معاصر می‌پردازد. این اثر در سال 2013 توانست افتخار کسب جایزه ماکسیم ریلسکی را از آن خود کند.

درباره کتاب همسفر با هرودوت:

این اثر شرح سفرهای ریشارد کاپوشچینسکی (Ryszard Kapuscinski) به‌عنوان خبرنگار خارجی به کشورهای مختلف، از جمله ایران است و می‌کوشد رویدادها و روابط جوامع مدرن امروزی را در پرتوی تجربیات باستانی (در جریان قرائت کتاب تواریخ هرودوت) رمزگشایی و تفسیر کند.

کاپوشینسکی در این مسیر همان راهی را در پیش می‌گیرد که شیوه مألوف هم‌وطن نام‌آور دیگرش، برونیسلاو مالینوفسکی بود که به‌خاطر استفاده‌اش از روش مشارکتی در مطالعه جوامع غیرغربی و سنتی متمایز شد. او عقیده داشت که انسان‌شناسان باید در میان مردمی که مطالعه می‌کنند زمان زیادی را بگذرانند و در زندگی و آداب‌ورسومشان مشارکت داشته باشند تا بتوانند آن‌ها را بهتر درک کنند.

کتاب همسفر با هرودوت (Travels with Herodotus) کلامی را از مالینوفسکی نقل می‌کند که می‌گوید: «برای قضاوت درباره هرچیزی، باید آنجا حضور داشت.» هرچند این دیدگاه در میان انسان‌شناسان مکاتب مختلف مناقشه‌برانگیز است، بااین‌حال معیاری محبوب و بعضاً ضروری برای تمام روزنامه‌نگاران حرفه‌ای محسوب می‌شود. کاپوشینسکی نیز با سرمشق‌ قرار دادن این معیار، آن را در مناطق بسیار خطرناک و دورافتاده به کار بست و کوشید خود شاهد و ناظر حوادث و امور بشری باشد، آن‌چنان‌که هرودوت بود. نویسنده این کتاب، هرودوت را معلم اول در حرفه خبرنگاری می‌داند و بسیاری از قواعد و قراردادهای او را تا به امروز معتبر و تغییرناپذیر معرفی می‌کند.

کتاب حاضر ابتدا در سال 2004 به زبان لهستانی نوشته شد و سپس در سال 2007 به قلم کلارا گلوچفسکا به انگلیسی برگردانده شد و در اختیار مخاطبان گسترده‌تری قرار گرفت.

خواندن کتاب همسفر با هرودوت به چه کسانی پیشنهاد می‌شود؟

تمامی علاقمندان کتاب‌های تاریخی و دوستداران کتاب‌های شرح حال و سفرنامه را به مطالعۀ این اثر خواندنی دعوت می‌کنیم.

با ریشارد کاپوشچینسکی بیشتر آشنا شویم:

او به عنوان مشهورترین و معتبرترین خبرنگار برون‌مرزی لهستان در سال 1932 در شهر پینسک به ‌دنیا آمد. وی بعد از پایان تحصیلات دانشگاهی در ورشو و از بیست‌وچهارسالگی به عنوان خبرنگار خارجی فعالیت کرد و حدوداً بیست‌وپنج سال در نقاط مختلف جهان به کار تهیه خبر و گزارش پرداخت. این تاریخ‌پژوه و خبرنگار خلاق، آثار متعددی از خود به یادگار گذاشته است از جمله «شاهنشاه» کتابی در زمینه اواخر حکومت پهلوی و جرقه‌های انقلاب اسلامی، «سایه خورشید»، «جنگ فوتبال» و…

در بخشی از کتاب همسفر با هرودوت می‌خوانیم:

 

وقتی که در کنگو بودم، رویدادهایی که هرودوت روایت می‌کرد آن‌چنان مرا جذب خود کرده بود که گاه‌به‌گاه وحشت شعله‌ور شدن آتش جنگ میان یونانیان و ایرانیان در نظرم زنده‌تر و ملموس‌تر از حوادث واقعی جاری در کنگو که قرار بود خبرش را تهیه کنم جلوه می‌کرد. البته کشور دل تاریکی تأثیرات سوء خودش را بر من گذاشت، تبادل‌ آتش‌های گاه‌به‌گاه، خطر دائمی دستگیری، کتک ‌خوردن و مردن و جو غالب بلاتکلیفی، ابهام و پیش‌بینی‌ناپذیری. بدترین اتفاق ممکن می‌توانست هر لحظه و در هرجای این مملکت روی دهد. نه دولتی در کار بود، نه قانونی و نه نظمی. نظام حاکم مستعمره‌ای فرو پاشیده بود، مقامات بلژیکی در حال گریز به اروپا بودند و به‌جایشان قدرتی تاریک و معیوب داشت سر بر می‌آورد که در اغلب موارد در قالب پلیس نظامی مست کنگو ظاهر می‌شد.

 

به‌سهولت می‌شد دید که آزادی در غیاب نظم و قانون یا بهتر بگویم، آنارشی [بی‌حکومتی] در غیاب اخلاقیات تا چه حد می‌تواند خطرناک باشد. در چنین شرایطی، نیروهای مهاجم شرور با تمام شرارت و قساوت و سبوعیتشان خیلی راحت دست بالا را در تصاحب کشور می‌گیرند. و این‌گونه بود که کنگو در این شرایط تحت حاکمیت این ژاندارم‌ها درآمد. رویارویی با هریک از این افراد می‌توانست منجر به مرگ شود. در آن زمان بود که من داشتم در امتداد خیابانی در شهر کوچک لیسالی قدم می‌زدم. هوا آفتابی و خیابان خالی و خلوت است.

 

ناگهان دو پلیس را دیدم که داشتند از سمت مخالف به من نزدیک می‌شدند. در جای خودم میخکوب ‌شدم، چه فرار کردن هیچ فایده‌ای نداشت؛ جایی برای گریختن نبود و افزون بر این، هوا وحشتناک گرم بود و من به‌زحمت می‌توانستم پاهایم را یکی پس از دیگری روی زمین بکشانم. ژاندارم‌ها یونیفرم سبک فرانسوی بر تن داشتند و کلاه‌خودهایشان نیمی از صورتشان را پوشانده بود و تا بن دندان مسلح بودند؛ هرکدام یک اسلحه خودکار، چند نارنجک، خنجر، منورانداز، باطوم و یک‌جور یقلاوی همراه با قاشق و چنگال با خود حمل می‌کردند؛ یک زرادخانه کامل بود. برایم جای سؤال داشت که این‌همه تجهیزات را برای چه می‌خواستند؟ تازه چیزهای بیشتری هم دیدم. دور اندامشان را همه‌جور کمربند و قیطان‌ و واکسیل‌بندهای قابل ‌جدا شدن گرفته بود که بهشان انواع و اقسام تزیینات فلزی مدور و سوزن و قلاب و دکمه وصل بود.

فهرست مطالب کتاب

 

درباره نویسنده و ترجمۀ این کتاب

گذر از مرز

تبعید به هند

ایستگاه قطار و قصر

رابی، اوپانیشادها را زمزمه می‌کند

‌صد گل رئیس مائو
تفکر چینی
خاطرات جاده‌های جهان
شادکامی و تلخ‌کامی کرزوس
پایان نبرد
در باب منشأ خدایان
نمایی از فراز مناره
کنسرت آرمسترانگ
چهر زوپیر
خرگوش صحرایی
افتخاری برای سر هیستیائوس
در مطب دکتر رانکه
فن روایت هرودوت
پیش از آنکه به‌ دست سگ‌ها و پرندگان پاره‌پاره شود
خشایارشا
سوگند آتن
زمان از کف می‌رود
دشت و دریا
لنگر
سیاه زیباست
صحنه‌هایی از غرور و تعصب
ما در میان تاریکی ایستاده‌ایم ونور ما را احاطه کرده است

توضیح از سایت

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تلفن همراه