معصومه صفاییراد این بار در «بدو دجله بدو» سعی کرده روایتی از کشور عراق ارائه دهد که فقط مختص شهرهای زیارتی این سرزمین نباشد. راوی به همراه همسرش علاوه بر حضور در شهرهای نجف، کربلا، سامرا، کاظمین و کوفه به شهرهای بغداد، مدائن و بابل هم سفر کرده و نهایتا در آستانه اربعین از «طریق بغداد» راهی که برای بومیان شناختهشدهتر است، پیاده راهی کربلا میشود. روایت کتاب ابعاد مختلفی از تاریخ و فرهنگ عراق و مردمانش را به تصویر میکشد. به گفته نویسنده اثرش راههای کمتر رفتهای را در عراق نشان مخاطب میدهد و ایدههای جدیدی در ذهنش متبلور میکند و میتواند یک کتاب راهنمای اربعینی باشد.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«عراق کشور دجله بود و بغداد شهر دجله. دجله مثل ماری از بالا تا پایین شهر خزیده بود، مثل پیچک روی دیوار؛ مثل زنجیر نازک گردنبندی که روی گردن دوشیزه جوانی پیچیده و زیباترش کرده بود. یاد حرف آدمهایی افتادم که در زمان صدام و با هزار شرط و مکافات راهی زیارت کربلا شده بودند. بغداد نقطه حساس سفر بود. گلی بود که جلاد توی مشتش داشت و نمیخواست چشم ایرانی جماعت به آن بیفتد. تمام مسیری که اتوبوسهای زائران ایرانی از بغداد گذر میکرد، پردهها باید کشیده بود و سرک کشیدن و دزدکی نگاه کردن به عروس صدام گناهی بود نابخشودنی. من اما حالا بعد از بیست واندی سال خیرهخیره به رخ این عروس زل زده بودم!»