«اصفهان از ديدگاه جهانگردان»، نوشتۀ دکتر منوچهر دانش‌پژوه

«اصفهان از ديدگاه جهانگردان»، نوشتۀ دکتر منوچهر دانش‌پژوه

«اصفهان از ديدگاه جهانگردان»، نوشتۀ دکتر منوچهر دانش‌پژوه

ناصرخسرو: « من در همه ي زمين پارسي گويان، شهري نيکوترو جامع ترو آبادان تراز اصفهان نديدم.»
‏براي ارزيابي اهميت و جاذبه ي شهرهاي ديدني جهان،شايد مهم ترين معيار، يا دست کم يکي ازمعيارهاي مهم ،جاذبه هاي جهانگردي ست.
‏عظمت بسياري ازشهرها، به خصوص در جهان صنعتي امروزبسيار چشمگير است؛ بسياري شهرهاي بزرگ با عمارات مرتفع، راه ها، پل هاي زميني و دريايي، کثرت وسايط نقليه و حرکت تند آن ها،قطارها و هواپيماهايي که برفرازو برزمين اين شهرها با غرش مي گذرند،درنخستين نگاه چشم هر بيننده ي تازه واردي را به خود معطوف مي کنند.اما پس ازچند روزيا چند هفته،حتي براي کساني هم که براي نخستين بار به شهرهاي بزرگ و بسياربزرگ قدم مي نهند، اين جاذبه ها آن جلوه ي نخستين خود را از دست داده و پس ازچند ماه يا سالي،درست برعکس،ناآرامي،کوفتگي و تشنج عصبي وخستگي و دل زدگي را به دنبال مي آورد.
‏بحث دراين مطلب،سخن امروز ما نيست؛ آنچه قصد ياد آوري آن را داريم،لزوم توجه بيش تربه جاذبه هاي جهانگردي و توريستي ست که هرسال ميليون ها نفررا به سفر و گردش درجهان وامي دارد.
مطمئناً هرانساني مشتاق به ديدن آنچه نديده است،مي باشد؛به خصوص اگر حس اعجاب او را تحريک کند و به کاوش بيش تر و انديشيدن درباره ي آنچه ديده است، وادارش نمايد.
‏انساني که رنج سفر را برخود هموار مي کند و خطرها را مي پذيرد تا به جهان هاي ناديده پا بگذارد،مايل است که به هنگام بازگشت،چيزي بر بينش او افزوده شده باشد،اين بينش و آنچه درقديم «جهان ديدگي» ‏شمرده و سير درآفاق و انفس نام نهاده اند،تنها با ديدن عظمت مصنوعات بشرحاصل نمي گردد، چرا که جهان صنعت همچون کارخانه اي ست که محصولات يک شکل و بي روح تحويل مي دهد.درحالي که انسان خواهان آن است که سيراو هم در«آفاق»و هم در«انفس»يعني دراحوالات آدميان باشد. امروزه درجهان صنعتي، گويي جهانگردي به سيردر «آفاق»محدود شده است و سير در «انفس»در شهرهاي بزرگ صنعتي که همه چون ماشين کار کرده و مي دوند و مي خورند،مانند جهان هاي ديگر امکان پذير نيست.و از اين روست که جهانگرد در جهان صنعتي،گمشده ي خويش و آنچه اعجاب او را برانگيزد،آن گونه که بايد، نمي يابد.

‏آنچه اعجاب و تحصين را بر مي انگيزد، ماشين نيست،هنراست.بدين سبب ، جهانگرد به سراغ موزه ها مي رود،نقاشي، خط، آثار هنري و صنايع دستي را با دقت مي نگرد و هوش و انديشه و هنر مردماني که آن آثار را پديد آورده اند، مورد توجه قرار مي دهد و به تعبيري ،ازاين طريق سير در انفس مي نمايد.برپايه ي همين توجه به هنر است که در اروپاي صنعتي و متمدن، خرابه هاي باستاني يونان و رم بيش از آسمان خراش ها مورد تامل و دقت مردم آن سرزمين هاست؛و بعضي از کشورهاي قديمي نظير ايتاليا،عمده ي درآمدشان از راه صنعت توريسم حاصل مي آيد. به طوري که هر سال ميليون ها نفر از مردم جهان صنعتي و غيرصنعتي با اشتياق فراوان به ديدار آثار تاريخي آن کشورها مي شتابند.
‏و اما ايران يکي ازچند کشوربسيار قديمي و کهن سال جهان است.بعضي ازتمدن هاي قديمي اين ناحيه همچون کلده و آشور و سومر و بابل از ميان رفتند؛اما چند کشور ديگر همچون ايران ،هند،مصر،چين و يونان همچنان باقي مانده اند.

‏کشور ما از لحاظ جغرافيايي در نقطه ي پرمخاطره اي قرار دارد؛به طوري که بيش از همه ي کشورهاي کهن سالي که برجاي مانده اند، در معرض خطر تاخت وتاز و هجوم اقوام بيگانه واقع شده است. با اين همه، همچنان موجوديت خود را حفظ کرده و تمدن و هنرش نه تنها در ديگر تمدن ها مضمحل نگزديده ،بلکه حتي به صدور تمدن خويش به نقاط ديگر و همچنين آموزش هنر خود پرداخته است.
‏مقصود از نگارش اين سطور،بيان تأثير تمدن ايران بر ديگر ملل نيست؛هرچند که حتي اگر تاثير اين تمدن بر همه ي اقوام و مللي که ازايران بهره ي علم و فضيلت گرفته اند،به وضوح روشن نباشد،آثار تمدن ايران که به موزه هاي ممالک راقيه راه يافته اند، طبعاً نمونه هايي هستند که بيننده را با آثار تمدن اين مرز و بوم و مردمان هنرمندي که در آن مي زيسته اند،روبه رو و آشنا مي سازد. چنان که مشاهده کنندگان آن آثار، به مسافرت به اين سرزمين ترغيب مي گردند،تا ازآنچه قابل انتقال به داخل موزه نبوده و نيست،ديدن کنند.
‏هنگامي که يک جهانگرد مشتاق، از ايران و مجمع ديدني هاي آن مي پرسد، درنخستين وهله با نام دو شهر بزرگ و تاريخي اصفهان و شيراز،از زبان مخاطب خويش آشنا مي شود. اصفهان شهر بزرگ و نام آور ايران، با بناهاي عظيم و تاريخي اش، به صورت موزه اي درآمده، به همان هيأت و وجهه اي که شهررم در اروپا دارا مي باشد.
از اين رو کم تر سفرنامه اي را مي توان يافت که جهانگردان ايراني يا غيرايراني به توصيف شهر اصفهان در آن نپرداخته باشند. به طوري که بعضي از اين جهانگردان هفته ها و ماه ها در اصفهان اقامت گزيده و مشاهدات خويش را به تفصيل به رشته ي تحرير کشيده اند.
‏براي برخي اين توهم پيش آمده که فقط از هنگامي که اصفهان پايتخت صفويه گرديد آثار چشمگير‏در آن به وجود آمد و شهره ي آفاق گشت. در حالي که با مراجعه ي ساده اي به قديمي ترين سفرنامه ي موجود، يعني سفرنامه ي ناصرخسرو،شاعر، حکيم و نويسنده بزرگ ايراني، ملاحظه خواهيم کرد که اصفهان از زمان هاي پيش شهري بزرگ و ديدني بوده است. ناصر خسرو که در حدود يک هزار سال پيش از اصفهان ديدن کرده،مي نويسد: «من در همه ي زمين پارسي گويان،شهري نيکوتر و جامع تر و آبادان تر ازاصفهان نديدم.»

‏وي همچنين درخصوص وسعت اصفهان و کاروان سراهاي آن که نشان دهنده ي ورود مسافران و بازرگانان بسيار، به اين شهر بوده است مي نويسد:«‏کوچه اي بود که آن را کوتراز مي گفتند و درآن کوچه پنجاه کاروان سراي نيکو، و درهريک بياعان و حجره داران بسيارنشسته، و اين کاروان که ما با ايشان همراه بوديم،يک هزاروسيصد خروار بار داشتند،که درآن شهر رفتيم، هيچ باديد(= پديد) نيامد که چگونه فرود آمدند، که هيچ جا تنگي موضع نبود،و نه تعذر مقام و علوفه.»
‏کنت دوگوبينو نيز در سفرنامه ي خويش مي نويسد.:«اصفهان شگفت آور است. اين مجموعه ي کاخ هايي که به آن چهارباغ نام داده اند و ما درآن اقامت گزيده بوديم،شايد جاي منحصربه فردي در جهان باشد و فقط ‏در چنين کاخ هاي امپراتوري با باغ هاي وسيع و ابنيه ي متعدد،به آن شباهت داشته باشد. اين تشبيه را بدون قصد و فکر نمي کنم، زيرا سبک ساختمان قديمي ترين ابنيه ي اصفهان ،تزيينات و نقاشي هاي آن آشکارا متاثر از سليقه ي چيني و يادآور مناسبات نزديکي ست که حمله ي مغول و سپس ايجاد روابط بازرگاني بين دو امپراتوري به وجود آورده بوده است.»نظر اين جهانگرد مؤيد اين معناست که ايرانيان، حتي از اقوام مهاجم که کشور آن ها را مورد تعرض قرار داده اند، در راستاي پيشرفت هنر و صنعت خود استفاده کرده اند….

لینک مستقیم مقاله:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تلفن همراه