کتاب یک چمدان خاطره 1 مجموعهای از خاطرات و ماجراهای پر فراز و نشیب سولماز اصل دینی در سفر به کشورهایی نظیر روسیه، ایتالیا، فرانسه، اندونزی، اسپانیا، هلند، آلمان، سوئد، هند و… است که با بیانی ساده و روان به رشتهی تحریر درآمدهاند.
سولماز اصل دینی از کودکی عاشق سفر بوده و شانس این را داشته تاکنون سفرهای زیادی را تجربه و خاطرات به یاد ماندنی، بسیاری را ثبت کند. به عقیده او از زمانی که شروع به نوشتن نموده، سفرهایش جهتدارتر، مفیدتر و جذابتر شدهاند.
این نویسنده در واقع بعد از سفرش به کشور ایتالیا و به تشویق آقای خوشطینت که راهنمایش در این سفر پر خاطره بوده شروع به نوشتن خاطراتش کرده است. حال و هوایی که این کشور افسانهای خواه ناخواه به هر کسی میدهد و تشویقها و پیگیریهای مکرر جناب خوشطینت باعث شد تا به تدریج نوشتن خاطرات سفرهایش به شکل عادتی دلپذیر و لذتی وصف ناپذیر در آید، چرا که نوشتن خاطرات آنچنان حس و حال سفر را برایش تداعی میکند که گویی تمامی آن لحظات را دوباره زندگی کرده است.
لازم به ذکر است که لحن نوشتاری مطالب در چهار فصل اوّل کتاب کاملا محاورهای و در مابقی فصول، کتابیتر است. این کار به دلیل تنوع و جذابیت بیشتر و محک زدن نظر شما است. تا درک شود کدام سبک نوشتاری طرفدار بیشتری دارد و کدام بیشتر به دل مینشیند.
در بخشی از کتاب یک چمدان خاطره 1 میخوانیم:
هوا دقیقاً 21 درجه، تمیز و مطبوع و یک روز بهاری توی اردیبهشت ماه شمال رو برام تداعی میکرد بعد از گذشتن از یک دیوار آجری قدیمی قلعه مانندی وارد خیابونی شدیم، با گذشتن از مسیر نسبتاً زیادی از داخل تونل مترو، وارد میدان اسپانیا شدیم که پلههای معروف اسپانیایی اونجا قرار داره، علت این نامگذاری نزدیکی به سفارت اسپانیا است و دیگه اینکه به قولی پلهها به سبک معماری اسپانیایی ساخته شده، بالای این پلهها کلیسای زیبایی به چشم میخورد، یادم هست لحظهای که تو این میدان قدم گذاشتم صدای ناقوس کلیسا شنیده میشد.
درست روبروی این پلهها یک قایق سنگی وجود داره که از چند جا روزنه داره و آب همیشه از این قایق در حال بیرون اومدنه، فلسفهی ساخت این قایق این هست که در سالهای خیلی گذشته، سیل بزرگی در شهر رم اتفاق افتاده بود که همهی خونهها و مجسمهها رو زیر آب برده بود، اون زمان مجسمه ساز مشهور استاد برنینی این قایق رو میسازه و تقدیم به خدا میکند تا دیگه چنین بلایی بر سر شهر رم نیاد.
پلههای اسپانیایی رو با حال و هوای قشنگش پشت سر گذاشتیم و به پیاده روی خودمون توی کوچه پس کوچهها ادامه دادیم. ساختمونها همه قدیمی، خیابونها همه سنگ فرش، رستورانهای محلی با پیتزاهای مختلف که پشت ویترینشون آماده کرده بودند حال و هوای جالبی به این کوچههای با صفا میدادن، به قول خانوم احمدپور که قبلاً رم را تجربه کرده بودن: کوچههای رم به کتاب قصههای بچهها که وقتی هر صفحه رو باز میکنی یه شکل سه بعدی از توش بیرون میاد شبیه بود. بعد از گذشتن از چند تا کوچه پس کوچهی باریک، یک دفعه وارد یه میدون بزرگ شدیم.
https://www.ketabrah.ir/
انتشارات نسل روشن