اینکه چقدر طالب و تشنه پیادهروی کربلا بودم باید بگویم؛ صفر از بیست. خداوکیلی من همیشه از این سفر برائت مثبت میجستم، به نظرم سخت و طاقتفرسا بود و سختیاش شیرینی زیارت و شوق یافتن حقیقت را کمرنگ میکرد و از همه مهمتر اِلمانهایی مانند نظافت اعم از دستشویی و حمام پا روی خط قرمزهای من میگذاشت و موانع فکری بیشتری را میساخت. در این موقعیت کائنات بیطرف نمینشیند تا تو فقط شنونده حرفهای رفقایت از سفر سالهای قبلشان باشی، از اضطراب و دلهره عادت ماهانهای که از مُحرم کابوسشان میشود و آرزوی حبس حیضشان را در آینده معدوم پیادهروی دارند. از بچهای که در شکم دارند و میخواهند مثل بچۀ اولشان در رحم، جادۀ نجف – کربلا را تلاوت کند و با قرائت جزء به جزئش در ماه ششم بارداری ختم قرآنی کند. خداوند بالاخره تو را به سمت قضاوتهای درونت پرت میکند، اینکه بدون آگاهی، ازشان بخواهی چیزی را که همیشه میشنیدی و از کنارش سهلانگارانه رد میشدی. من شوخیشوخی در دهه اول صفر در صحن اسماعیل طلای امام رضا(ع)موقع طلوع آفتاب، پشت صف خادمین جارو به دست، همزمان با طلبِ کربلاء جمعیت، من نیز کربلا خواستم و خیلی جدی برآورده شد. که مرام و رسمشان بالیدن است و تجلی کرم.
www.fidibo.com
انتشارات کتاب نیستان