«ویلِت»، شارلوت برونته، ترجمۀ رضا رضایی

«ویلِت»، شارلوت برونته، ترجمۀ رضا رضایی

«ویلِت»، شارلوت برونته، ترجمۀ رضا رضایی

کتاب ویلت بی‌شک احساسی‌ترین و پخته‌ترین اثر شارلوت برونته است. ویلت روایت رنج و تلاش برای ایفای وظیفه، گریز از بطالت‌های روزمره، جست‌وجوی عشق و کشاکش آدمی با سرنوشت ناشناخته است.

راوی و قهرمان داستان لوسی نام دارد و سفرش به شهری که ساخته ذهن نویسنده است، به محور داستان تبدیل می‌شود.

لوسی مملو از غم و غصه است و احساس تنهایی می‌کند. او پس از یک فاجعه خانوادگی، به شهر ویلت (یک شهر خیالی فرانسه‌ زبان) می‌رود تا در آن‌جا در مدرسه‌ای دخترانه به تدریس مشغول شود. اما سرنوشت برای لوسی ماجراهای مهیج و همچنین عاطفی‌ای رقم می‌زند.

مخاطب در رمان ویلت (Villette) شاهد کشمکشی درونی بین سرخوردگی اجتماعی و آرمان‌های فردی است، همچنین لوسی داستان ما، سفری پرماجرا را آغاز کرده که او را به شهر ویلت می‌رساند. شهری که در آن با فرهنگ و مذهبی متفاوت رو به رو می‌شود و دل به مردی می‌سپارد که به دلیل تفاوت‌ها و فشارهای اجتماعی نمی‌تواند با او ازدواج کند. برونته در این اثر هم مانند رمان مطرحش «جین ایر» از تجربیات شخصی‌اش بهره می‌گیرد و تنهایی‌های زنی را نشان می‌دهد که نمی‌تواند آن طور که می‌خواهد زندگی کند.

کتاب ویلت آخرین و پخته‌ترین اثر شارلوت برونته، رمانی است اصیل و نمونه کلاسیکی از آنچه در نقد ادبی به «آشنایی زدایی» معروف است.

قهرمان داستان دختری است بی‌چیز اما جسور که زندگی کسالت‌بار را برنمی‌تابد و با اعتقاد کامل به فضیلت‌های اخلاقی به کام اجتماع می‌رود. شارلوت برونته ما را به سفری می‌برد برای کشف زوایای پنهان خیال و اندیشه زنانه.»

ویلت البته به خودی خود، دارای پیام‌های پیچیده‌ای در مورد توانمندسازی زنان نیست. اما روایتی متناوب و به همان اندازه ارزشمند ارائه می‌دهد، درسی بسیار قانع کننده که برای زنان امروزی هم صادق است. ویلت شباهت خاصی به جین ایر برونته دارد، عرفان گوتیک، سخت گیری‌های معنوی، انفجاری از غزل‌های پر شور، قهرمان زن ساده‌ای که راه خود را در جهانی غیر دوستانه می‌سازد؛ اما این دو رمان در بسیاری از جهات با یکدیگر متفاوت هستند. جین ایر در محیطی کاملاً سیاه و سفید بیان می‌شود اما ویلت در محیطی واقعی و روانشناسانه و حتی خاکستری روایت می‌شود.

 

تمایل شارلوت برونته (Charlotte Bronte) در ویلت به ابهام، به قدری مشخص است که حتی واقعیت‌ها هم در ویلت اغلب حل نشده باقی می‌مانند. تنهایی کامل لوسی به نظر توسط تراژدی‌های مختلفی روی داده است، اما برونته مردد است که رنج لوسی را مستقیماً توصیف کند؛ در عوض به خواننده گزینه‌ای می‌دهد تا حقیقتی شادتر را باور کند.

 

در حالی که برونته در جین ایر به خواننده یک گزینه مشخص و یک پایان دراماتیک می‌دهد، اما در ویلت او به گونه‌ای می‌نویسد که خواننده برای فهمیدن داستان، قضاوت‌های اخلاقی و حتی این که کدام گزینه را به عنوان حقیقت بپذیرد به زحمت می‌افتد. ظرافت ویلت در انتها به اوج می‌رسد که در نوع خود انقلابی است اما به صورت ماهرانه‌ای دست خود را برای خواننده رو نمی‌کند. در یک لحظه برونته، طرح ازدواج را با طرح اشتغال جایگزین می‌کند و آنقدر بی سرو صدا این تعویض را انجام می‌دهد که خواننده به ماهیت انتخاب اصلی او پی نمی‌برد.

در بخشی از کتاب ویلت می‌خوانیم:

من سؤالی کردم و او در جوابم گفت که همسر مرحومش می‌گفت آقای هوم این شیفتگی علم را از یکی از دایی‌های فرانسوی و دانشمندش به ارث برده است. آقای هوم علاوه بر اصل و نسب اسکاتلندی‌اش ظاهراً اصل و نسب فرانسوی هم داشت. خویشاوندانی هم داشت که هنوز در فرانسه زندگی می‌کردند. بارها مقابل اسمش حرف de گذاشته و خودش را جزو اعیان و اشراف می‌دانست.

همان شب، ساعت نُه، خدمتکاری را فرستادند دنبال کالسکه‌ای که قرار بود مهمان کوچولوی ما را بیاورد. من و خانم برتن به انتظار این مهمان کوچک توی اتاق پذیرایی نشسته بودیم. جان گراهام برتن برای دیدن یکی از هم‌کلاسی‌هایش به حومه‌ی شهر رفته و پیش ما نبود. مادر خوانده‌ام در این یکی دو ساعت انتظار روزنامه‌ی عصر می‌خواند. من هم خیاطی می‌کردم، آن شب هوا بارانی بود. تازیانه‌ی باران به پنجره‌ها می‌خورد و باد هم خشمگین و بی‌قرار می‌غرید.

خانم برتن گاهی می‌گفت: «طفلک بچه! سفرش در چه هوایی صورت گرفته! خدا کند صحیح و سالم اینجا برسد.»
کمی قبل از ساعت ده از صدای زنگ در فهمیدیم که وارن برگشته. همین که در باز شد، دویدم توی سالن. چمدانی روی زمین بود با چند بسته طناب پیچ و کنار این‌ها کسی ایستاده بود شبیه دخترهای پرستار. پایین پله‌ها هم وارن ایستاده بود با چیزی که دورش شال پیچیده و بغلش کرده بود.

پرسیدم «بچه همین است؟»
«بله، دوشیزه خانم».
خواستم شال را بزنم کنار و نگاهی به قیافه‌اش بیندازم؛ اما تند رویش را برگرداند و صورتش را چسباند به شانه‌ی وارن.

فهرست مطالب کتاب

فصل 1: برِتن
فصل 2: پالینا
فصل 3: هم‌بازی‌ها
فصل 4: دوشیزه مارچمنت
فصل 5: آغاز مرحله‌ای دیگر
فصل 6: لندن
فصل 7: ویلِت
فصل 8: مادام بِک
فصل 9: ایزیدور
فصل 10: دکترجان
فصل 11: اتاقک دختر خدمتکار
فصل 12: جعبه
فصل 13: عطسه‌ی بی‌موقع
فصل 14: جشن
فصل 15: تعطیلات تابستانی
فصل 16: روزهای خوش گذشته
فصل 17: لاتراس
فصل 18: مشاجره
فصل 19: کلئوپاترا
فصل 20: کنسرت
فصل 21: عکس‌العمل
فصل 22: نامه
فصل 23: وشتی
فصل 24: موسیودوباسومپِیر
فصل 25: کنتس کوچولو
فصل 26: تدفین
فصل 27: هتلکِرسی
فصل 28: زنجیر ساعت
فصل 29: جشن موسیو
فصل 30: موسیو پل
فصل 31: دروئاد
فصل 32: اولین نامه
فصل 33: خوش‌عهدی‌موسیو پل
فصل 34: مالوولا
فصل 35: برادری
فصل 36: تخم نفاق
فصل 37: خورشید
فصل 38: ابر
فصل 39: آشنای قدیم و جدید
فصل 40: زوج خوشبخت
فصل 41: محله کلوتیلد
فصل 42: پایان

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تلفن همراه