مسافر ما، یک وزیر یا صدر اعظم حرفهای و ساده نیست. آزاده است و نویسنده و شاعر و استاد خط و نقاش و به چندین هنر آراسته است. از همه هنرهایش اسنادی در دست داریم، ولی متأسفانه از نقاشیهای او چیزی به دست ما نرسید؛ اینقدر هست که در همین سفرنامه هنگام تماشای یک آتش سوزی مینویسد: «افسوس که مختصر چشم و دست نقاشی و طراحی از من ترک و فراموش شده است. نمایش شرارهها و رنگهای گوناگون که در فضای تیره زبانه میکشید… دورنمای غریبی داشت»، و عجیب اینکه به موسیقی علاقهای ندارد: «… تا یک ساعتی ترنم موزیک ترکی و فرنگی و عربی گوش ما را آزرد» و گفتم مختصر کنند و انعام خود را مفصل بگیرند».
طول مدتی که این یاداشتهای روزانه نوشته شده، نه ماه و هفت روز است؛ از روز سیزدهم شوال ۱۳۱۶ تا بیستم رجب ۱۳۱۷ هجری قمری. بیست و سه روز اولش به حرکت از تهران تا لشت نشای گیلان و توقف در آنجا گذشته است، چهل و هشت روز آخر آن ورود به انزلی و اقامت مجدد در گیلان، و بقیه در راه سفر به مکه و بازگشت از آنجاست.
این کتاب حاوي يادداشت ها و خاطرات ميرزا علي خان امين الدوله صدراعظم ناصرالدين شاه قاجار است كه پس از كناره گيري از منصب صدر اعظمي در سفر به مكه نوشته شده است….
علیخان امینالدوله فرزند محمد خان مجدالملک سینکی، در ۱۸ ذیقعده ۱۲۵۹ در تهران به دنیا آمد. پس از انجام تحصیلات معمول نزد پدر دانشمند و اصلاحطلب خود، به آموختن زبان فرانسوی و معلومات جدید پرداخت و نوشتههای نویسندگان و دانشمندان غرب را مطالعه کرد در اوایل عهد ناصرالدین شاه منشی حضور بود و بیشتر رسائل شاه به قلم و انشای او تحریر میشد. در سال ۱۲۹۰ لقب امینالملک و منصب وزارت رسائل به او داده شد. در همان اوقات ادارهٔ پست به او سپرده شد و یک سال بعد ضرابخانهٔ دولتی نیز به او واگذار گردید. در سال ۱۲۹۷ وزارت وظایف و اوقاف که شغل پدریاش بود به دیگر مشاغل او افزوده شد. در سال ۱۲۹۹ لقب امینالدوله گرفت، و در سال ۱۳۰۴ به ریاست مجلس وزرا و دارالشورای کبری انتخاب شد.
در سفرهای ناصرالدین شاه به فرنگ، امینالدوله ملتزم رکاب بود، و شاه پس از بازگشت از سفر سوم فرنگ در سال ۱۳۰۶ قمری امر تدوین قانون را به عهدهٔ او گذاشت. امینالدوله یک کتابچهٔ قانون تنظیم کرد و فرمان اجرای آن صادر شد، اما حکومتیان از اجرای آن جلوگیری کردند.
امینالدوله در سال ۱۳۱۳ در زمان صدراعظمی امینالسلطان به پیشکاری آذربایجان منصوب شد، و این انتصاب در حکم تبعید او بود. در آنجا حاجی میرزا حسن رشدیه را که پس از هجوم روحانیان و بستن مدرسه رشدیه به قفقاز فرار کرده بود با تلگراف به تبریز خواست و به دست او دبستان باشکوهی بنیاد نهاد و همهٔ هزینههای آن را خود پرداخت کرد.