قسمت هایی از کتاب سفر به هندوستان
در قصه ها اینطور آمده است که روزی از روز ها، عزرائیل به قصر حضرت سلیمان رفت. جوانی به نام شبلی، پیش سلیمان نشسته و مشغول حرف زدن با او بود. مدت ها بود که دلش می خواست نزد حضرت سلیمان برود و در مورد کارهایش با او صحبت کند. حالا این فرصت پیش آمده بود و او سخت مشغول حرف زدن بود. دلش می خواست سلیمان پیغمبر نظرش را به او بگوید و راهنمایی اش کند. در همین موقع عزرائیل، هم به قصر سلیمان آمد. سلیمان و جوان را مشغول حرف زدن دید. از جلوی آنها رد شد. نگاهی به جوان انداخت و رفت. شبلی که بی خیال مشغول حرف زدن بود، از این نگاه، گویی زیر و رو شد. حالش دگرگون شد. رنگ از رویش پرید و…
مژگان شيخی متولد سال 1341 و دارای مدرک مترجمی زبان انگليسی است. وی از سال 63 كار نوشتن را با داستان «بلبل نوک طلا و باغ آرزوها» آغاز كرد. شیخی هم در زمينه ادبيات كودكان و هم ادبيات بزرگسالان فعاليت داشته است و تاكنون بيش از 150 عنوان از كتابهايش به چاپ رسيده است كه برخی از آنها برای فيلمهای سينمايی قرارگرفتهاند. از آثار او در زمينه ادبيات كودک میتوان به «زندگی حضرت يوسف»، «تابستان و غاز سفيد»، «دستی برای دوستی»
توضیح از سایت