آدرین “خانمی شصت ساله است که در این رمان سرگذشت خود را برای دخترش “آماندا “بازگو میکند .سالها پیش، شوهر “آدرین “به سبب علاقهمندی به زنی جوان او را ترک میکند .وی با وجود داشتن سه فرزند مغموم و دل شکسته به شهر ساحلی و کوچک “رادنث “میگریزد تا تعطیلات را در مهمان سرای یکی از دوستانش سپری کند .پس از چندی “پل “مردی که یکی از میهمانان آن مهمان سراست، از راه میرسد و عشقی آتشین میان او و “آدرین “پا میگیرد ;اما یک هفته قبل از ازدواج آنها “پل “در سانحهای جان خود را از دست میدهد .