«تختخواب دیگران»، آیدا مرادی‌آهنی

«تختخواب دیگران»، آیدا مرادی‌آهنی

«تختخواب دیگران»، آیدا مرادی‌آهنی

این کتاب مروری است بر سفرها، عکس‌ها، یادداشت‌ها و هرآنچه که انسان می‌تواند در یک سفر دریابد، درک کند و با دیگران به اشتراک بگذارد.

یکی از نقاط قوت این کتاب را می‌توان عکس‌‌های رنگی آن دانست که حس و حال مطالب و نوشته‌ها را بیش از پیش به انسان منتقل می‌کند.

درباره کتاب تختخواب دیگران

کتاب تختخواب دیگران، کتابی است درباره سفر و سفر کردن و هر چیزی که به سفر ربط داشته باشد. همراه با عکس‌های رنگی و که حس و حال نوشته‌ها را منتقل می‌کند و ذهن انسان را نسبت به مطلب بیان شده، سمت و سو می‌دهد.

در بخشی از معرفی این اثر اینطور آمده است: «سفرْ خوردن عقرب‌های کوچک و لبخند پهن آدم‌های فضای مجازی نیست. گاه نیش پشه‌ دراکولا، تب مالت و ویروس‌های اسهال و استفراغ بنگالی است، و گاه یک درد طولانی از عشقی که جا مانده؛ همان که می‌ماند و مثل یک گربه به درِ اتاقمان چنگ می‌زند. رمانتیک‌ها شاید این‌طور توصیفش می‌کردند: وقتی تن غریبه‌ای در شهری غریب وطنت بشود و تو ترکش کنی…»

تختخواب دیگران هم، درباره سفر است. با نویسنده همراه می‌شویم، به خاک آمریکا قدم می‌گذاریم، زمانی که او خاطراتش را از رخدادهای گذشته مرور می‌کند و تمام این‌ها با دیدن صحنه‌ای رخ داده است، همراه او هستیم. در جاهای مختلفی که سرک می‌کشد، زندگی می‌کند و تجربه کسب می‌کند، پابه‌پای او قدم برمی‌داریم و در خاطراتش شریک می‌شویم. خاطراتی که از آدم‌های مختلف و در برخوردها و دیدارهای مختلف به دست آورده است.

آیدا مرادی آهنی در این کتاب از بیگانگی‌ها و آشنایی‌هایش سخن می‌گوید و در سفرش، ما را به جای جای این سرزمین، می‌برد از دریای خزر گرفته تا صخره‌ای پای پل بروکلین، از لس آنجلس و سان فرانسیسکو گرفته تا منهتن و از دانشگاه هنر پاریس تا دانشگاه هنر نیویورک.

کتاب تختخواب دیگران را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم.

تختخواب دیگران را به تمام علاقه‌مندان به سفر و داستان‌های مرتبط با سفر پیشنهاد می‌کنیم.

درباره آیدا مرادی آهنی

آیدا مرادی آهنی، داستان‌ نویس ایرانی، در سال ۱۳۶۲ در تهران به دنیا آمد. اولین کتابش را به نام گلف روی باروت در سال ۱۳۹۲ منتشر کرد.

از میان کتاب‌های دیگر او می‌توان به پونز روی دم گربه و شهرهای گمشده اشاره کرد. او همچنین کار ترجمه کتاب سه گانه سه رنگ را، که نقدی بر سه گانه کیشلوفسکی است، بر عهده داشته است.

بخشی از کتاب تختخواب دیگران

در اولین برخورد با مکان‌ها، اولین دیدارمان با آدمی جدید یا شیئی که قبلاً ندیده‌ایم «میل به آشنایی» است که مثل نِی‌نوازِ رنگارنگ و سحرآمیز هَملین ما را به دنبال خودش می‌کشاند.

بخشی از این تعمد شیرین به حس مالکیت برمی‌گردد، به آن غریزهٔ بدوی فردی کردن هر آنچه می‌بینیم؛ به شخصی کردن دیدنی‌هایمان. به دوستمان می‌گوییم ساعتی را پشت ویترین مغازه‌ای دیده‌ایم. او هم پریروز آن را دیده. اما ما همان‌طور که در پیاده‌رو دختربچه‌ای با بادکنک نقره‌ای می‌دویده پا به مغازه گذاشته‌ایم، آن ساعت را دست کرده‌ایم و قبل از آنکه به فروشنده برگردانیم در خیالمان با آن ساعت صفحه‌صدفی به چند مهمانی رفته‌ایم و دوستانمان گفته‌اند که فوق‌العاده است. قبل از آنکه دوباره به پیاده‌رو برگردیم، آن ساعت در جایی نامرئی مال ما شده. بنابراین، اگر هزار بار دیگر کسی با ما از آن ساعت حرف بزند، انگار دارد از ساعتی که یک جورهایی برای ماست حرف می‌زند. مثل وقتی که از کسی می‌پرسیم آیا هیچ‌وقت به فلان شهر رفته. لبخند پهنی روی صورتش می‌نشیند، و با مکث می‌گوید نه. خودش است؛ او هرگز آنجا نبوده اما هزار بار در خیابان‌های آن شهر قدم زده، کسی را آنجا دیده که هرگز فراموش نمی‌کند، او حتی چرم صندلی رستوران ساحلی را لمس کرده است.

گوشه یادداشت‌هایم نوشته‌ام: «جویدن یک خاطره تنها رخدادی نیست که حین آشناسازی روی می‌دهد.»

این را همان بعدازظهر فهمیدم، وقتی فلوت‌زنِ هَملینِ من راه افتاد، و وقتی از کنار رودخانه شرقی شروع کردم به قدم زدن در محله دامبو تا ببینم بعدها شخصیت رمانی که قرار بود بنویسم چطور در آنجا زندگی خواهد کرد. آن موجود متولدنشده را در مغازه یا کوچه‌ها تصور می‌کردم و می‌دیدم چطور سعی دارم محله را به او نزدیک کنم. آیا هیچ‌وقت به گربه‌ای که در یک مغازه عتیقه‌فروشی چینی است نگاه می‌کند؟ گاهی دلش می‌خواهد ساندویچش را روی نیمکت‌های کنار آب بخورد؟ سنگ‌فرش‌های خیابان واشینگتن فقط به نظرش برای جذب توریست‌ها نیستند؟ دیوانه است اگر گاهی نایستد تا با مرد جذابی که در کافه نزدیک خانه‌اش کار می‌کند حرف بزند. من که هر روز می‌ایستادم، قهوه‌ای می‌گرفتم و بین مشتری‌هایی که راه می‌انداخت از هر دری می‌گفتیم.

تصاویری که می‌دیدم تکه‌تکه‌های آن محله بود که برای اولین بار با آن روبه‌رو می‌شدم و من داشتم آن‌ها را به خودم و آدم رمانم نزدیک می‌کردم. می‌خواستم با همه آنچه در سفرش پیش رو دارد آشنایش کنم. کم‌کم یاد می‌گرفت ــ در سکوت بعد از ناهار، وقتی زوج‌ها دست در گردن هم در انتهای کوچه‌ای، در سایهٔ ساختمانی، ناپدید می‌شوند ــ می‌شود به کتاب‌فروشی محله رفت و زیر سقف‌های بتنی خنکْ میزِ دفترچه‌های یادداشت با آن جلدهای وسوسه‌آمیز را دید. صفحه اولشان به تن مردی در پشت پنجره یکی از ساختمان‌های محله می‌ماند.‌ وقتی که نسیم پرده‌ای را تکان می‌دهد و او زیر نور آفتاب، برهنه در تختخواب، کتاب می‌خواند، اما منتظر است. می‌شود به ردیف دفترچه‌ها نزدیک شد، یکی را برداشت و بعد دوباره پا به محله گذاشت، میان انبارهای قرن نوزدهمی که به گالری یا سینما تبدیل شده‌اند؛ دنباله ارضای غرور هنری نیویورکی، تجربه مدرنیته، و ساخت‌وسازهای فاوستیِ کنار آب. همان‌طور که در کرانه کویینز همیشه برج‌هایی را می‌دیدی که بالا می‌رفتند و کارگرها مثل آدمک‌های کوچک روی آن لگوهای غول‌پیکر سوار بودند. و کنار این‌ها، ساختمان‌های سنگ‌قهوه‌ای مرمت‌شده، و همه چیزهایی که دامبو را تبدیل به یکی از گران‌ترین محله‌های دنیا می‌کند.

توضیح از سایت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تلفن همراه