کتاب حاضر، دربردارندة شرح زندگی «انوشه انصاری»، اولین زن فضانورد ایرانی و تلاشهای وی برای دستیابی به رویای همیشگیاش؛ یعنی، سفر به فضاست. در بخشی از این خاطرات میخوانیم: «در دل فریاد زدم. در واقع فریادم به هرکسی بود که ممکن بود بخواهد جلوی مرا بگیرد. چه بخواهید، چه نخواهید، خواهم رفت. میخواهم به جایی بروم که دکتری نیست، مراسمی نیست و هیچکس منفی فکر نمیکند. حالا میفهمیدم چرا چند لحظه قبل از پرتاب اولین سفینة فضایی حامل سرنشین در سال 1961، آلن شپرد با عصبانیت فریاد زد: «من خون سردم… این شمع را روشن کنید» و البته منظورش از شمع، راکتی بود که در آن قرار داشت. حالا میفهمیدم چرا یوری گاگارین طی شمارش معکوس مرتب به تکنسینها میگفت: «خوبم. روحیة عالی دارم… برویم».
توضیح از سایت