رمان «سوء تفاهم در مسکو» از جمله آثار متأخر سیمون دو بووار است که در سال 1992، شش سال پس از مرگ نویسنده اش، برای اولین بار منتشر شد. سیمون دو بووار نویسنده، فعال سیاسی، از پایه گذران و فعالان مکتب فمنیسم، فیلسوف مکتب اگزیستانسیالیسم (وجودگرایی یا اصالت وجود) و متفکر فرانسوی بود. اگرچه او خود را هرگز، حتی تا پای مرگ، فیلسوف نمی دانست اما، تفکرات او بر نظریۀ های «فمنیسم» و «وجودگرایی فمنیستی» تاثیر بسیار زیادی داشته است.
دو وجه شهرت فراوان این نویسنده و متفکر فرانسوی، نوشتن کتاب بزرگ «جنس دوم» در سال 1949 و همراهی و همدمیِ او، تا پایان عمر، با ژان پل سارتر سرشناس بود. کتاب جنس دوم از اولین نمونه های آثار تحلیلی راجع به زنان و دغدغه های آن ها بود و تا زمان حال نیز، به عنوان یکی از بهترین و تأثیرگذارترین آثار فمنیستی شناخته می شود. از جمله جوایز ادبی که سیمون دو بووار موفق به دریافت آن ها شد می توان به جایزۀ ادبی معتبر گنکور در سال 1954 اشاره کرد.
نوشته های سیمون دو بووار جنبه های متنوعی در زمینه های سیاسی، ادبی، جامعه شناسی، روان شناسی و فلسفی دارد. کتاب های پژوهشی او مانند «جنس دوم» و «پیری» از باریک بینی و دقتی کم نظیر در شرح و نقد واقعیت های اجتماعی برخوردارند. در برخی از رمان های او، مسائل پیچیدۀ عاطفی و درگیری های روانی افراد در ارتباط با دیگران به نحوی قابل تأمل و بی بدیل تجزیه و تحلیل شده اند.
از طرفی، در میان رمان های دو بووار به آثاری نیز بر می خوریم که گویا عاری از هرگونه بیان احساسی و عاطفی هستند و بیش از اندازه خشک و بی روح هستند. اما این سبک نگارشی او عامدانه است و نویسنده می خواهد نحوۀ مکانیکی تکوین انسان به سوی مرگ و نیستی را نشان بدهد. به هر روی، دو بووار نشان داده است با اجازه دادن به جریان یافتن احساسات خویش روی برگۀ کاغذ، می تواند هر خواننده ای را به خوبی تحت تأثیر قرار بدهد. علارغم فروش بالای رمان های دو بووار و دریافت جوایز متعدد ادبی، این نویسنده خود را رمان نویس ناکارآمدی می دانست و علت این امر را نیز، گرایش خود به «شرح حال نویسی» در داستان هایش می دانست.
رمان کوتاه سو تفاهم در مسکو نیز تا اندازه ای الهام گرفته از زندگی خود اوست و رگه هایی از برخی از خاطره ها و تجربه های نویسنده در آن دیده می شود. چنانکه در شرح حال می توان خواند، دو بووار به همراه ژان پل سارتر چندین مرتبه به مسکو سفر داشته اند و با مناظر طبیعی و مکان های عمومی این شهر و نیز اوضاع اجتماعی و سیاسی شوروری آشنا بود. در این اثر مسکو تنها پس زمینه ای برای طرح داستان است و هدف نویسنده بیان پیچیدگی های روابط انسان ها و دشواری درک متقابل دو فرد از یکدگیر است؛ حتی اگر این دو فرد، زوجی دلباختۀ یکدیگر باشند که سال ها با هم زندگی کرده اند.
خلاصه کتاب سوء تفاهم در مسکو
داستان کتاب سو تفاهم در مسکو نیز بسیار ساده و تقریبا راجع به همین طرح است: زوجی به نام های «آندره» و «نیکول» که به مسکو سفر کرده اند و وجود نفری سوم در میان آن ها، باعث ایجاد سوءتفاهم میان آن ها گشته است. نوع سوءتفاهمی که دو بووار در این رمان از آن سخن می گوید از جنس سوءتفاهم های عادی است که میان بسیاری از آدم ها در برهه های زمانی مختلف ایجاد می شود اما، هنر نویسنده در جایی است که توانسته است با چیره دستی تمام به شرح و تحلیلی شاهکار از این اتفاق ساده، آن هم تنها در رمانی بسیار کوتاه، دست بیابد.
یکی دیگر از مضامین اصلی این رمان مسئله «پیری» است. دو بووار در خلال متن رمان، از معضلات و دغدغه های دوران پیری، به خصوص برای زنان، در بافت زندگی اروپایی سخن می گوید. به نوعی می توان این رمان را برآیندی از تمامی آثار دوران پختگی سیمون دو بووار در نظر گرفت که بسیاری از مفاهیم این کتاب ها را به صورت خلاصه در دل خود جای داده است. مفاهیمی مانند از دست دادن جوانی و بیدادگری های پیری و نیز تفاوت های میان زنان و مردان.
از جمله دیگر آثار ترجمه شده از سیمون دو بووار می توان به رمان های «مرگی بسیار آرام» با ترجمۀ سیروس ذکاء، «وانهاده» با ترجمۀ ناهید فروغان و «همه می میرند» با ترجمۀ مهدی سحابی اشاره کرد.
مهستی بحرینی از جمله مترجمان با سابقه در زمینه ادبیات داستانی و فلسفه از زبان فرانسوی به فارسی است که ترجمۀ آثار بزرگی همچون کتاب های «هستی و نیستی» از ژان پل سارتر، «اسطوره سیزیف» از آلبر کامو، «دگرگونی» از میشل بوتور و «اعترافات» از ژان ژاک روسو را در کارنامه ادبی خود دارد.
جملات زیبای کتاب سوتفاهم در مسکو
«نیکول» چشم هایش را از کتاب برداشت. چه ملال آورست این همه تکرار مکررّات درباره نبودِ تفاهم! اگر انسان واقعا علاقه ای به برقراری رابطه داشته باشد، هرجور شده در این کار موفق می شود. نه با همه کس، قبول، اما با دو سه نفر. «آندره»، بر صندلی پهلویی نیکول نشسته، سرگرم خواندن یک رمان پلیسی بود. نیکول خشم ها، دریغ ها و دلواپسی های کوچک خود را از او پنهان می کرد. بی شک او هم خرده رازهایی برای خود داشت اما به طور کلی چیزی نبود که هر یک از آن دو درباره دیگری نداند.هر صبح، حتی پیش از آنکه چشم هایش را باز کند، تختخواب و اتاق خود را می شناخت. اما گاهی، هنگام بیداری از خواب بعداز ظهر، دچار حیرتی کودکانه می شد: چرا من من هستم؟ گویی خودآگاهی او، بی نام و نشان، از دل شب سر برآورده و در فرو رفتن به قالب خود مردّد بود. آنچه او را غافلگیر می کرد -مثل کودک، هنگامی که به هویت خویش پی می برد- این بود که خود را در قلب زندگی خود باز می یافت و نه در زندگی دیگری.