کاپلی ایموری، دیپلمات ارشد سفارت آمریکا در تهران، پس از سفر یک ماهه به مرکز، جنوب و جنوب شرق ایران در سال 1927، خاطرات خود را با نگاه از بالا به پایین نسبت به ایرانیان به رشته ی تحریر درآورده و اوضاع فرهنگی، تاریخی و اجتماعی کشور ما را در ده فصل به تصویر کشیده است. به دلیل کوتاه بودن مدت سفر، نام روستاها و کاروان سراهای گوناگون کمتر در این کتاب به چشم می خورند. ایموری در کنار ذکر بی محابای معایب ایرانیان، تاریخ باشکوه ایران را می ستاید.
قسمت هایی از کتاب روزهای ایرانی:
یادتان باشد وقتی به دیدن یک نفر ایرانی می روید جویای احوال همسرش نشوید. شما هرگز بانوان خانواده را نخواهید دید و با آنان هم کلام نخواهید شد؛ محل اقامت بانوان جداست و در جامعه حضور ندارند. در این خصوص زمانه دارد تغییر می کند و به احتمال زیاد در آینده سریع تر تغییر خواهد کرد. مثلا خواجگان حرم- که از حبشه به اینجا آورده شده اند -دیگر وظیفه ای بر عهده شان نیست. آنان جایگاهشان را از دست داده اند، زیرا زنان هر چند هنوز هم حجاب دارند و هنور هم در امور اجتماعی حضور ندارند، حال دیگر خود را، اهالی منزل را و فرزندانشان را مدیریت می کنند. آنان در خیابان ها، در مغازه ها، در بازارها، البته هنوز پوشیده در چادرهایی که سر تا پایشان را می پوشانند، حضور می یابند؛ آنان همچنین در مکان های عمومی و نیمه عمومی حاضر می شوند. مثلا مطب های دندانپزشکان اروپایی و درشکه های تهران جاهای خاصی را برای بانوان اختصاص داده اند و آقایان اجازه ورود به آن ها را ندارند. بنابراین، خواجگان، که در اندرونی وظیفه شان مراقبت از بانوان در حکم گنج هایی بود که نباید آفتاب را ببینند، و مراقب بودند زنان هرگز بیرون از منزل نروند و کمابیش مدیریت منزل را بر عهده داشتند، حال دیگر به سرعت دارند محو می شوند. بنابراین، بزودی چادر – پوشش سیاهی که صورت و بدن را می پوشاند- هم محو می شود، مگر آنکه حدس من اشتباه باشد.