کتاب مهاجران، اثر بینظیر هاوارد فاست، رمانی از زندگی دان لاوِت ماهیگیر است که رویای ثروتمند شدن در سر دارد. او برای رسیدن به این آرزو از ایتالیا به آمریکا مهاجرت میکند و از هیچ کاری برای پیشرفت مالیاش دریغ نمیکند.
کتاب مهاجران در شمار پرفروشترین کتابهای جهان قرار دارد و از پرطرفدارترین آثار هاوارد فاست بهشمار میرود.
کتاب مهاجران رمانی است که به مشکلات و زیروبمهای زندگی دان لاوِت، فرزند یک خانوادهٔ فقیر ایتالیایی که والدینش در آخرین دههٔ قرن نوزدهم به آمریکا مهاجرت کردند، میپردازد. لاوت همراه پدرش ماهیگیری میکند اما همیشه در سرش رویای ثروتمند شدن دارد. او برای اینکار نیازمند وام بانکی است. وقتی برای دریافت وام با رئیس بانک ملاقات میکند، عاشق دختر او میشود. جین، دختر رئیس بانک هم او را دوست دارد و بر خلاف تمام مخالفتهای خانوادهاش با لاوت ازدواج میکند. کمی بعد از ازدواج لاوت آنقدر در کارش غرق میشود که از زن و فرزندانش غافل میشود…
در داستان مهاجران تصویری روشن از دو واقعهٔ بزرگ تاریخی، یعنی زلزله و آتشسوزی مهیب ۱۹۰۶ سانفرانسیسکو و بحران بزرگ اقتصادی ۳۰-۱۹۲۹ آمریکا که در جهان آن روزگار تأثیری ژرف گذاشت، ارائه شده است.
اگر دوست دارید در ضمن لذت بردن از یک رمان عالی، با وقایع تاریخی آمریکای قرن بیستم آشنا شوید، کتاب مهاجران گزینهی جذابی برای شما است.
دربارهی هاوارد فاست
هاوارد ملوین فاست، نویسندهی کمونیست آمریکایی در ۱۱ نوامبر ۱۹۱۴ در نیویورک متولد شد. مادر و پدرش از مهاجران بریتانیایی و اوکرایی و هردو یهودی بودند. هاوارد فاست در زمان جنگ جهانی دوم در خدمت دفتر اطلاعات ایالات متحده بود و برای صدای آمریکا مینوشت. او در زندان کار نوشتن رمان مشهورش، اسپارتاکوس را آغاز کرد. هرچند بعد از آزادیاش، هیچ ناشری حاضر به چاپ آن نشد و در نهایت خودش آن را منتشر کرد. از آثار مشهور فاست میتوان به مهاجران، آخرین مرز، اسپارتاکوس و بامداد آوریل اشاره کرد.
مهاجران، اثر بینظیر هاوارد فاست، رمانی از زندگی دان لاوِت ماهیگیر است که رویای ثروتمند شدن در سر دارد. او برای رسیدن به این آرزو از ایتالیا به آمریکا مهاجرت میکند و از هیچ کاری برای پیشرفت مالیاش دریغ نمیکند.
کتاب مهاجران در شمار پرفروشترین کتابهای جهان قرار دارد و از پرطرفدارترین آثار هاوارد فاست بهشمار میرود. این رمان زیبا را با ترجمهی فریدون مجلسی میخوانید.
کتاب مهاجران رمانی است که به مشکلات و زیروبمهای زندگی دان لاوِت، فرزند یک خانوادهٔ فقیر ایتالیایی که والدینش در آخرین دههٔ قرن نوزدهم به آمریکا مهاجرت کردند، میپردازد. لاوت همراه پدرش ماهیگیری میکند اما همیشه در سرش رویای ثروتمند شدن دارد. او برای اینکار نیازمند وام بانکی است. وقتی برای دریافت وام با رئیس بانک ملاقات میکند، عاشق دختر او میشود. جین، دختر رئیس بانک هم او را دوست دارد و بر خلاف تمام مخالفتهای خانوادهاش با لاوت ازدواج میکند. کمی بعد از ازدواج لاوت آنقدر در کارش غرق میشود که از زن و فرزندانش غافل میشود…
در داستان مهاجران تصویری روشن از دو واقعهٔ بزرگ تاریخی، یعنی زلزله و آتشسوزی مهیب ۱۹۰۶ سانفرانسیسکو و بحران بزرگ اقتصادی ۳۰-۱۹۲۹ آمریکا که در جهان آن روزگار تأثیری ژرف گذاشت، ارائه شده است.
اگر دوست دارید در ضمن لذت بردن از یک رمان عالی، با وقایع تاریخی آمریکای قرن بیستم آشنا شوید، کتاب مهاجران گزینهی جذابی برای شما است.
دربارهی هاوارد فاست
هاوارد ملوین فاست، نویسندهی کمونیست آمریکایی در ۱۱ نوامبر ۱۹۱۴ در نیویورک متولد شد. مادر و پدرش از مهاجران بریتانیایی و اوکرایی و هردو یهودی بودند. هاوارد فاست در زمان جنگ جهانی دوم در خدمت دفتر اطلاعات ایالات متحده بود و برای صدای آمریکا مینوشت. او در زندان کار نوشتن رمان مشهورش، اسپارتاکوس را آغاز کرد. هرچند بعد از آزادیاش، هیچ ناشری حاضر به چاپ آن نشد و در نهایت خودش آن را منتشر کرد. از آثار مشهور فاست میتوان به مهاجران، آخرین مرز، اسپارتاکوس و بامداد آوریل اشاره کرد.
هاوارد فاست در ۱۲ مارس ۲۰۰۳ در الد گرینویچ کانکتیکت درگذشت.
جملاتی از کتاب:
آن شب آنا به جوزف التماس کرد که نرود و آنها را به وضعیت ناشناختهٔ دیگری نکشاند. شناخت آنا از جغرافیا و مکان و فاصله مبهم بود. هرگز به مدرسه نرفته بود و نمیتوانست بخواند و بنویسد. انگلیسی هم ابداً نمیدانست. دلیلش ساده بود: زیرا در مدت اقامت در آمریکا تماسش با کسانی که انگلیسی صحبت میکردند در کمترین حدّ ممکن بود. جوزف چندتایی واژهٔ انگلیسی فرا گرفته بود، اما آنا محروم از بیان و اراده، ساکت مانده بود. سفر از اروپا رنجی ابدی بود و میدانست که هرگز بازگشتی در کار نخواهد بود، هرگز راهی وجود ندارد که دوباره به آنجا بازگردد و خویشاوندان و دوستان یا اشیای میهنش را لمس کند و اینک به آن اتاق محقر که در آن زندگی میکردند، بهعنوان چیزی که دستکم آن را میشناخت، چسبیده بود.
جوزف در پاسخ به همهٔ جرّوبحثهای او گفت: «اگر اینجا بمونیم میمیریم.» و آنا اندیشید: «من در هر حال میمیرم.»با دمیدن نخستین روشنایی بامداد، جوزف دارایی اندکشان را جمع کرد و سپس در آن هوای سردِ یخبندان، پیاده به آنسوی پایین شهر نیویورک و بهطرف فِریِلاکاوانا راه افتادند. وقتی به لنگرگاه فِری رسیدند، به گروهی متشکل از دوازده مرد و زن و دوسه کودکی پیوستند که قبلاً در آنجا گرد آمده بودند و تا یک ساعت بعد که سروکلهٔ مانسینی پیدا شد، شمار افراد گروه به هیجده مرد و شش زن و هفت کودک افزایش یافت.