« رحله ابن خلدون » (به زبان عربی)، اثر ابوزید عبدالرحمن بن ابوعبدالله، معروف به ابن خلدون

« رحله ابن خلدون » (به زبان عربی)، اثر ابوزید عبدالرحمن بن ابوعبدالله، معروف به ابن خلدون

« رحله ابن خلدون » (به زبان عربی)، اثر ابوزید عبدالرحمن بن ابوعبدالله، معروف به ابن خلدون

رحلة ابن خلدون، اثر ابوزید عبدالرحمن بن ابوعبدالله، معروف به ابن خلدون (۷۳۲- ۸۰۸ ق) جامعه شناس، سیاستمدار و مورخ بزرگ تونسی، با تحقیق محمد بن تاویت الطنجی می‌باشد. وی آثار ارزشمندی را پدید آورد که سفرنامه یکی از آنها است.

این کتاب یک اثر جغرافیایی از نوع سفرنامه نیست، بلکه به تمام معنی سرگذشت زندگانی اوست که شخصا نوشته و ضمن آن همه رفت و آمدها و حوادثی را که بر او گذشته شرح داده است. این اثر غالبا با کتاب تاریخ ابن خلدون پیوسته بوده است و با آن اشتباه می‌شود، لذا لازم به ذکر است که نظریات جغرافیایی ابن خلدون را نه از سفرنامه، بلکه از کتاب بزرگ تاریخ او می‌توان بدست آورد.

اگر چه کتاب، همانند بسیاری از سفرنامه‌ها از ابتدا تا پایان سفر سلسله وار وقایع را نقل کره است.
اما می‌توان گفت که کتاب از دو بخش کلی تشکیل شده است:
بخش اول: سفر به بلاد مغرب: تونس الجرائر، اندلس و مغرب.
بخش دوم: سفر به بلاد شرق: مصر، مکه، بیت المقدس.

این کتاب به زندگی شخصی و سیره ابن خلدون اختصاص دارد. بخش بیشتری را نامه‌ها و آنچه در طول سفرهایش مابین غرب و شرق اتفاق افتاده تشکیل می‌دهد. وی دارای طبع شعر بوده است و لذا بسیاری از اشعارش خطاب به حکام و امرا را در کتاب آورده است. کتاب مشتمل بر گزارش‌هایی از مناصب او و سلاطین بلاد مختلف است. دو بار به اندلس و سپس به مصر و حجاز و شام مسافرت کرد. از سرگذشت ابن خلدون معلوم می‌شود که از قرن پانزدهم میلادی، با وجود انقسام جهان اسلام به چندین واحد سیاسی، روابط فرهنگی میان مغرب و مصر برقرار بوده است. ظاهرا دانشوران می‌توانسته‌اند، بی اشکال از منطقه‌ای به منطقه دیگر روند و کم و بیش مدتی در جاهای مختلف بمانند و تفاوت مهمی در محیط احساس نکنند. درباره جهانگردان عادی نیز چنین بود، در همه قرن نهم ق و تا اواخر ایام دولت غرناطه ارتباط با اندلس برقرار بود و جهانگردان مشرق به منظور کنجکاوی یا مانند سابق، برای کسب علم به آن سرزمین می‌رفتند. مطالب کتاب که در واقع زندگی نامه ابن خلدون به قلم خود اوست را می‌توان به چهار دوره تقسیم کرد:

بن خلدون سفرنامه اش را با شرح خاندان خود آغاز کرده است. او خود را با استناد بر جمهرة ابن حزم از نسل وائل بن حجر کندی صحابی می‌داند.

او برخی از مقدمات را پیش پدر آموخت و برای فراگیری علوم سنتی نزد استادان تونسی به شاگردی نشست. او قرائت‌های مختلف قرآن و نیز نحو و حدیث و فقه مالکی را بیاموخت و چندی به حفظ شعر پرداخت شانزده ساله بود که یک حادثه سیاسی بزرگ در زادگاهش روی داد و در تربیت علمی او اثری عمیق نهاد. در ۷۴۸ ق سلطان ابوالحسن مرینی- سلطان مغرب اقصی- با استفاده از ناتوانی و کشمکش‌های درونی سلاطین مغرب، برای دو سال مغرب ادنی را به زیر فرمان خود درآورد و ابن خلدون به سبب پایگاه اجتماعی خانواده اش و آمادگی علمی توانست از دانشمندان برجسته‌ای که سلطان مغرب در دربار خود گرد آورده بود، نیک بهره برگیرد. وی در زندگینامه خود از این رویداد به عنوان یکی از حوادث فراموش ناشدنی یاد کرده است.

عبدالرحمان در ۲۱ سالگی به خدمت دولت درآمد و منصب علامت نویسی سلطان را که وظیفه اش نوشتن تحمیدیه الحمدلله و الشکرلله با خط درشت در فرمان‌ها بود، به عهده گرفت. ابن خلدون پس از مدتی به شهر ابه و پس از آن به قفصه و سپس به بسکره رفت. ابن خلدون از بسکره عازم خدمت ابوعنان در تلمسان شد و با احترام بسیار پذیرفته شد. سلطان به فاس بازگشت و به گردآوردن دانشمندان دربار خود پرداخت کسانی که عبدالرحمان را در تونس شناخته بودند، پیش سلطان از او یاد کردند. سلطان از وزیر خود خواست که ابن خلدون را پیش او بفرستد. وی که در این هنگام با دختر یکیاز بزرگان دربار حفصی ازدواج کرده بود، به فاس رفت و در ۷۵۵ ق به مجمع علمی دربار پیوست و از ملازمان نماز جمعه سلطان شد و سپس به منصب دبیری خاص توقیع گماشته شد. وی از این فرصت برای مطالعه و دیدار استادان مغربی که به عنوان سفارت به فاس می‌آمدند، سود جست و تا ممکن بود از آنان آموخت و اجازه عام گرفت. ابن خلدون از استادان و مشایخ زیادی علم آموخته است که اسامی همه آنها را ذکر کرده است. همچنین دسترسی به کتابخانه‌های غنی مدارس فاس که مرکز تجمع علما و ادبا بود، برای طالب علمی چون او مغتنم بود

این دوره که عمدتا دوره فعالیت سیاسی اوست، با انتقال به فاس آغاز شد. اقامت ابن خلدون در فاس هشت سال طول کشید (۷۵۵- ۷۶۳ ق) نزدیک به دو سال از این هشت سال را در زندان گذراند. علت زندانی شدن عبدالرحمن ارتباط بی پروای او با شاهزاده ابوعبدالله محمد حفصی، امیر پیشین بود که همچون گروگانی در دربار فاس می‌زیست؛ چون به سلطان خبر دادند که شاهزاده تصمیم به فرار دارد، او را با عبدالرحمان به زندان افکند. او تا مرگ سلطان ابوعنان در ۷۵۹ ق زندانی بود تا سرانجام وزیر سلطان او را آزاد کرد و به منصب پیشین باز گماشت. پس از مدتی ابوسالم برادر ابوعنان از اندلس قیام کرد و از ابن خلدون هم در این راه یاری خواست او نیز چنین کرد و بسیاری از بزرگان مرینی را به حمایت از ابوسالم برانگیخت. وی در نیمه شعبان ۷۶۰ ق به حکومت رسید و ابن خلدون را به جهت سابقه‌ای که داشت به دبیری خاص و امور نامه‌های سلطانی برگزید. ابوسالم پس از دو سال سلطنت در ۷۶۲ ق کشته شد. آنگاه ابن خلدون عزم اندلس کرد. شاید یکی از علل مهم سفر ابن خلدون به اندلس سابقه آشنایی او با سلطان و وزیر غرناطه بود.

در سال‌های ۷۶۱- ۷۶۳ ق که سلطان غرناطه، ابوعبدالله محمد بن یوسف احمر، معروف به محمد پنجم و وزیر ادیب و مورخ او لسان الدین محمد مشهور به ابن الخطیب به فاس پناه آورده بودند، ابن خلدون از هیچ کمکی به ایشان فروگذار نکرده بود. بدین سان ابن خلدون در سال ۷۶۴ ق به غرناطه رفت و در زمره بزرگان دربار قرار گرفت. اکرام بسیار سلطان در حق ابن خلدون او را به سرودن مدایحی واداشت و قصایدی در مدح وی سرود که بخش‌هایی از آن در کتاب آمده است؛ اما این وضع رضایت بخش چندان نپایید. بدگویان وزیر سلطان را نسبت به وی بدگمان کردند. این دگرگونی احوال همزمان با تحولاتی در مغرب اوسط بود. امیر ابوعبدالله محمد که بر بجایه دست یافته بود (۷۶۵ ق)، ابن خلدون را در نامه‌ای به نزد خود خواند. ابن خلدون برای حفظ دوستی گذشته با ابن خطیب یا برای استفاده از موقعیت مناسبی که پیش آمده بود، راه بجایه در پیش گرفت و در اواسط ۷۶۶ ق به آنجا رسید. سلطان منصب حاجبی را به ابن خلدون سپرد و معنی آن در مغرب استقلال در اداره امور دولت و رابط میان سلطان و عمال او بود.

پس از مدتی دوباره اوضاع حکومتی پریشان شد و اوعازم بسکره شد و شش سال در آنجا مقیم شد. در این مدت او به جای خدمت در دربارها، به فعالیت در میان قبایل و عشایر پرداخت. آشنایی او با عادات قبایل و نفوذ معنوی او در میان آنان او را قادر می‌ساخت که این قبایل را متحد کند و هر چند گاه آنان را به هواخواهی این یا آن سلطان برانگیزد.
اقامت او در میان قبایل رابطه او را با دنیای بیرون نگسست و با نامه‌هایی که بین او و ابن خطیب مبادله می‌شد از اخبار سیاسی و علمی و ادبی اطلاع می‌یافت.

پس از مدتی با تغییر حکومت و به وزارت رسیدن ابوبکر بن غازی مجددا عازم فاس گردید. مدت دو سال اقامت اخیر ابن خلدون در فاس (۷۷۴- ۷۷۶ ق) به سبب اقامت ابن خطیب در آنجا دستخوش اضطراب بود. او پس از مدتی راهی اندلس شد.

اقامت او در اندلس چند ماه بیشتر طول نکشید. اطرافیان سلطان ابوالعباس پس از دست یافتن بر شهر جدید فاس، ابن خطیب را زندانی کرده بودند. ابن خطیب با پیامی از زندان از ابن خلدون یاری خواسته بود؛ ولی نه تنها کوشش ابن خلدون در این مورد به جایی نرسید، بلکه رجال فاس سلطان غرناطه را از دوستی ابن خلدون با وزیر پیشین و دشمن کنونی ترساندند. ابن خلدون ناگزیر راهی تلمسان شد و در آنجا به تدریس و تعلیم پرداخت. تجربه‌های پیشین به اندازه کافی بیهودگی عمل سیاسی را به ابن خلدون ثابت کرده بود؛ اما این بار او به راستی بر آن شد تا از سیاست کناره بجوید، به همین سبب از همکاری با سلطان ابوحمو در گردآوری قبایل سرباز زد و به قبایل بنی عریف پناه برد. آنان ابن خلدون را گرامی داشتند و چندی بعد از سلطان خواستند که عذر او را در ناتوانی از انجام خدمت بپذیرد و سپساو را با خانوادهاش که از تلمسان آمدند، در قلعه ابن سلامة جای دادند.

در این دوره ابن خلدون از کارهای سیاسی فاصله گرفته و به تحقیق و تالیف و تعلیم پرداخت. وی مدت چهار سال در قلعة ابن سلامه در الجزایر به دور از جنجال‌های سیاسی و توطئه‌های درباری به تالیف کتاب تاریخ العبر دست زد و مقدمه آن را به شکلی بدیع نگاشت.
وی در شعبان سال ۷۸۰ ق به تونس وارد شد و چون چهار سال از اقامتش در تونس گذشت با کشتی به بندر اسکندریه رهسپار شد.

آخرین مرحله زندگی ابن خلدون با این سفر آغاز شد. او پس از چهل شبانه روز سفر دریا در عید فطر ۸۷۴ ق به بندر اسکندریه رسید. وی از این هنگام تا پایان عمر، نزدیک به یک ربع قرن، در مصر ماند و دیگر به وطنش بازنگشت. سفر مصر گویای عزم راستین او در کناره گیری از سیاست بود. در قاهره در جامع الازهر و مدرسه قمحیه و مراکز علمی دیگر به تدریس پرداخت و منصب قضای مالکیان مصر را بر عهده گرفت؛ اما چون بر آن شد تا با فساد و سود پرستی رایج در کار قضا به مبارزهای جدی برخیزد، مخالفان از هر سو بر ضد او برخاستند و مناسباتش با بزرگان دولت تیره شد.

ابن خلدون پس از سه سال اقامت در مصر قصد سفر حج کرد.

در نیمه رمضان ۷۸۹ قاهره را ترک گفت و پس از گزاردن حج، در جمادی الاول سال بعد به آنجا بازگشت.

آخرین ماجرای سیاسی زندگی ابن خلدون از نیمه ربیع الاول ۸۰۳ ق آغاز می‌شود. وی در این تاریخ ناگزیر شد که ناصرالدین فرج، سلطان مصر را در سفر به شام همراهی کند. بدین سان وی به هنگام محاصره دمشق به وسیله تیمور در آن شهر بود. ابن خلدون با توافق گروه قاضیان دمشق با تیمور دیدار کرد. ظاهرا تیمور خود به وی اجازه داد که به مصر باز گردد. او در راه گرفتار راهزنان شد و هر چه داشت به یغما رفت و سرانجام در شعبان همان سال به قاهره رسید. وی چند روز پس از بازگشت به مصر برای سومین بار به قاضی القضاتی مالکیان منصوب شد، اما بر اثر سعایت عده‌ای از آن سمت برکنار شد و جمال الدین البساطی جای او را گرفت، او سه بار دیگر به این سمت گمارده شد.
سفرنامه در اینجا به اتمام رسیده است و به روایت مورخین، مدتی پس از آن نیز عمر پر از نشیب و فراز این مورخ بزرگ به سرانجام می‌رسد.


در ابتدای کتاب مقدمه‌ای به قلم نوری الجراح آمده است که در آن علاوه بر خلاصه‌ای از کتاب به ویژگی‌های کار محقق کتاب اشاره کرده است. مقدمه دیگری از محقق کتاب نیز آمده که در آن به اختلاف نسخه‌ها و مطالبی پیرامون کتاب اشاره شده است. در پاورقی‌ها که از محقق است، اختلاف عبارات در نسخه ذکر شده و ابهامات متن و الفاظ نامانوس توضیح داده شده است. در آخر کتاب ترجمه مقاله‌ای با عنوان ابن خلدون و جغرافیا در مغرب نوشته اغناطیوس کراتشکوفسکی به نقل از کتاب تاریخ ادب جغرافیای عربی آورده شده است. پس از آن نیز فهارس: اعلام،. قبایل و طوایف، شهرها، مراکز علمی، الفاظ، اشعار، اسب‌ها، کتب، کلماتی که ابن خلدون با حرکات ضبط کرده است و در نهایت فهرست مطالب آمده است.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تلفن همراه