معرفی کتاب گلولههای داغ
گلولههای داغ سفرنامه اربعین رضا کشمیری است که از سوز و گدازها و دریافتهای معنوی او در این سفر حکایت دارد.
اگر به سفر کربلا در اربعین حسینی رفته باشید قطعا میدانید که این سفر نه تنها سفری جسمی بلکه یک تحول روحی و معنوی برای انسان است. پای پیاده رفتن تا حرم یار حال و هوایی ناگفتنی دارد و دیدن شور و شوق زوار و اوج همدلیای که در این ایام در جریان است حال و هوایی فرای این دنیای مادی به انسان میدهد.
رضا کشمیری در این کتاب شما را با دریافتهای معنوی خود از این سفر همراه میکند تا هم شوق رفتن را به نرفتهها ببخشد و هم شیرین خاطرات را برای آنها که به این سفر رفتهاند زنده کند.
بخشی از کتاب گلولههای داغ
روز دوم پیادهروی، سه روز مانده به اربعین حوالی عمود ۵۰۰ بودیم که دیگر پاهای بیبی تاول زده بود، تاول را تحمل میکرد اما پا درد او را اذیت میکرد. مخصوصا خار پاشنه که دوستی دیرین برای بیبی بود. هوا از دیروز خنکتر شده و ابرهای پهن و سیاهی بر سر زائران سایه افکنده بود. با اینکه نزدیک ظهر بود اما نسیم ملایم و خنکی به صورتم خورد. زیر کوله پشتیام که عرق کرده بود را بالا دادم تا کمی خنک شود.
کفشهای ۶ هزار تومانی که شب قبل از حرکت از بازار قم خریده بودم به پاهایم جفت بود اما کمی کوچک به نظر میآمد. تجربه سالهای قبل به من گفته بود که کفش ارزان همراه خود بردارم که اگر گم شد دیگر جایی برای افسوس خوردن باقی نماند. هر سال معمولا در شلوغیها کفشهایم زیر دست وپا میماند و به ناچار کفش دیگری میخریدم. همین سال گذشته بود که سه جفت کفش گم کرده بودم یکی در کفشداری جلوی باب القبله حرم امام حسین علیه السلام و یکی جلوی باب شیخ طوسی حرم امیرالمومنین علیه السلام و یکی هم در جلوی درب مسجد کوفه!
جناب کفش در ایام اربعین قصه پر غصه و عجیبی دارد، نمیدانم شاید آن جناب هم عاشق نفس کشیدن در فضای معطر بین الحرمین است. جوری خود را در زیر قدمهای زائران بالا و پایین میاندازد که احساس میکنی مثل بچهای شاد و شنگول، در حال بازی است. به زور خود را از پای صاحبش جدا میکند و به همنوعان خودش میپیوندد، انگار وارد شهربازی شده است. صاحب بیچارهاش در این شلوغی و فشار جمعیت جرأت ندارد خم شود و به دنبال او بگردد، به ناچار از خیرش میگذرد و همراه موج جمعیت به جلو کشیده میشود.
توضیح از سایت