«مرگ‌ در دوردست»، آنه ماری شوارتسنباخ، ترجمه‌ی: سعید فیروزآبادی

«مرگ‌ در دوردست»، آنه ماری شوارتسنباخ، ترجمه‌ی: سعید فیروزآبادی

«مرگ‌ در دوردست»، آنه ماری شوارتسنباخ، ترجمه‌ی: سعید فیروزآبادی

«مرگ‌ در دوردست»(یاداشت‌های نویسنده در سفر به کشورها و شهرهای مختلف و چالش وی با موضوع مرگ)

این کتاب چندان دل خواننده را شاد نخواهد کرد،حتی مثل کتاب های غم انگیزی هم نیست که اغلب تسلی بخش خاطر خوانندگان است؛زیرا بسیاری باورد دارند با تحمل صادقانه ی رنج،بهره ای اخلاقی خواهند برد شنیده ام که میگویند حتی مرگ ممکن است انسان را به تعالی برساند،اما صادقانه بگویم،خودم چنین گفته ای را باور ندارم. آخر چگونه میشود از تلخی مرگ گریخت؟مرگ قدرتی غیر انسانی و فراتر از درک ما را در خوئ نهفته دارد…و تنها زمانی این قدرت از بین میرود که آن را چون تنها راه ممکن و انکار ناپذیر و سرمنزل و سر منزل مقصود بی راهه های زندگی خود بدانیم.

 

کتاب “مرگ در دور دست ” با زبانی خاطره گونه و توصیفی نوشته شده و طی آن مشاهدات شوارتسنباخ از تهران و مناظر طبیعی و شهری آن به دقت شرح داده شده است. او همچون یک داستان نویس به طور ظرافتمندانه ای درک خود را نسبت به اشیاء و آدم ها و محیط ایران ارائه داده است. از ورای اثر او می توان شرایط تاریخی و سیاسی و وضعیت اجتماعی و اقتصادی ایران آن روزگار را دریافت.او توصیفاتی نیز از بناهای تاریخی ایران دارد و با گذر از هر منطقه و شهر، اطلاعات و دیدگاهش را نسبت به فرهنگ و باورهای آن منطقه ابراز می کند.

آنه ماری شوارتسنباخ نویسنده و روزنامه نگار سوئیسی سال 1908 در زوریخ به دنیا آمد. او از پاییز 1931 تا بهار 1933 در برلین و از راه نویسندگی زندگی می کرد اما با دستیابی هیتلر به قدرت در سال 1933 او نیز چون بسیاری از نویسندگان آلمان مجبور به ترک این کشور شد. او در این سال ها پیوسته در اندیشه سفر به شرق بود. پس از سفری به اسپانیا در سال 1933 شوارتسنباخ به خاور نزدیک و ایران سفر کرد و در سال بعد نیز همین سفر تکرار شد. به این ترتیب آنه ماری شوارتسنباخ نخستین روزنامه نگار و عکاس سوئیسی بود که به ایران و افغانستان سفر کرد.

هنگام اقامت در ایران با کلود کلار دیپلمات فرانسوی ازدواج کرد و گذرنامه ای سیاسی و فرانسوی هم به دست آورد که سفرهای بعدی او را آسان تر ساخت. طی اقامت در تهران و دره لار بخشی از “یادداشت های غیر شخصی” را نوشت که اساس همین کتاب “مرگ در ایران” بود. اما ازدواج ناموفق، بیماری و اعتیاد شوارتسنباخ را مجبور کرد به سوئیس بازگردد و دوره ای درمانی را بگذراند.او در فوریه 1938 با الا مایار در زوریخ آشنا شد و تصمیم گرفت همراه او به افغانستان سفر کند. پدرش برای او ماشین فوردی خرید و همین ماشین وسیله سفرشان شد. آنها با گذر از استانبول، آنکارا، تبریز، تهران، مازندران و مشهد به هرات رسیدند و از آنجا عازم کابل شدند.

توضیح از : سایت و

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تلفن همراه