« ماوراء مرز»، نوشته احسان صفرزاده

« ماوراء مرز»، نوشته احسان صفرزاده

سفرنامه معاصر/

به مقصد تاجیکستان/

دسته بندی محتوایی: اجتماعی//

این کتاب سفرنامه و یادداشت‌هایی از دو ماه زندگی نویسنده در بخشی از خراسان و ماوراء النهر که امروزه تاجیکستان نام دارد است. این کتاب سفرنامه نیست. قالب و غالب کتاب، صرفا مجموعه یادداشت ها و خاطراتی است که خط سیر زمانی ندارند. هدف از انتشار این یادداشت ها افزایش شناخت مخاطب از این بخش از خراسان و ماوراء النهر بوده است.

بخشی از کتاب ماوراء مرز

در سال های منتهی به دورۀ دبیرستانم، رؤیایی در سر داشتم: سفر به سرزمین هایی که تنها اسمی از آن ها در کتاب های درسی خوانده‌ایم و کشف اینکه آیا شهرهایی که در این سرزمین ها روزگاری پررونق بوده‌اند، حالا هم وجود خارجی دارند؟ و اگر در گذر زمان نابود نشده و هنوز هم زندگی در آن‌ها جریان دارد، ساکنانش که هستند و به چه زبانی حرف می‌زنند و چطور می‌اندیشند و چگونه زندگی می‌کنند؟

این سفر در نوجوانی ممکن نبود و همین فرصتی به من داده بود تا در دنیای خیال، مقدمات سفر را آماده کنم: یک روز در ابتدای تعطیلی سه ماهۀ تابستان به راه افتادم و بعد از پشت سر گذاشتن سختی‌های زیاد و ماجراهای رنگارنگ در پیچ و خم راه و البته آشنایی با مردمان روستاها و شهرها و ایلات و عشایر، در نهایت به مقصد رسیدم و در همان دنیای خیال پاسخ سؤال‌هایم را یافتم و بعد از آن، بر پایۀ همان پاسخ ها که البته در آن عالم، صورتی ملموس و عینی داشت، طرح ریختم و برنامه‌هایم را هم عملیاتی کردم.

در ادامۀ نوجوانی، مسئله‌ام این شده بود که چه نسبتی میان عوالم مختلف خیال و واقعیت برقرار است. پاسخ به این سوال نتایجی عملی برایم داشت و به مرور به تصمیم‌هایی در ذهنم انجامید. شاید همان تصمیم های ایدئال گرایانۀ نوجوانی بود که چند سال بعد در اوایل دورۀ دانشجویی‌ام، مرا مهیای سفر به سرزمین همسایۀ شرقی می کرد: افغانستان.

در تعطیلات تابستانی، شمال و جنوب و شرق و غربش را در ۲۶ روز پیمودم. ورودم به بیست سالگی در همین سفر بود. بعد از آن، ترم پنجم را خواندم و در تعطیلات بین دو ترم، دوباره سوار اتوبوس شدم و بار دیگر به افغانستان رفتم. سفر به افغانستان برایم کم هزینه بود و پرفایده. از هر سفر، با دستی پر برمیگشتم. انسان هایی که در هرات و کابل و مزار و قندهار می‌دیدم، تفاوت داشتند با تصویری که رسانه‌هایمان به تبع رسانه‌های جریان اصلی جهانی در ذهن من و هم وطنانم ساخته بودند. شاید به دلیل همین تصویر غیرواقعی است که رفتار هم وطنانم با مهاجران، رفتاری گهگاه آشفته است. اصلاح این آشفتگی را در اصلاح صورت بندی ذهنیت جمعی می دانستم.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تلفن همراه