«سفرنامه همسر عمادالملک به مکه»؛کوشش نادر پروانه و زهرا موسیوند

«سفرنامه همسر عمادالملک به مکه»؛کوشش نادر پروانه و زهرا موسیوند

«سفرنامه همسر عمادالملک به مکه»؛کوشش نادر پروانه و زهرا موسیوند

همسر عماد الملک، دختر مبارک میرزا است که او هم پسرمحمود میرزای قاجار و در واقع نوه‌ی فتحعلی شاه قاجار است، از سویی دیگر هم از نوادگان نادرشاه افشار به شمار می‌آید. به گفته‌ی مصححان اطلاعات دقیقی از این شاهزاده خانم قجری در دست است؛ اما متأسفانه اسم او مشخص نیست و چون بنا بر رسم ناخوشایند دوره‌ی قجری زنان را با اصوات یا اسم فرزندان پسرشان صدا می‌کردند، اسم او هم متروک مانده که خود نیز از ذکر اسمش خودداری می‌کند. او متولد ۱۲۶۷ ق است و در سال ۱۳۱۷ ق هنوز زنده بوده‌است؛ چرا که نسخه را بار دیگر بازنویسی می‌کند.

او در پانزده سالگی و به مدت سه سال نامزد ناصرالدین شاه بوده ولی ازدواجی سر نگرفته و در هجده سالگی به عقد محمدباقرخان عمادالملک که بالای پنجاه سال سن داشته درآمده است. صاحب زاد و رود نمی‌شود و از سویی هم برادران جوان خود را بر اثر بیماری‌ای نامعلوم از دست می‌دهد، این تنیدگی‌ها و فشارهای روانی او را راهی سفری چنین طولانی و سخت می‌کند تا شاید دمی آرام و قرار بیابد. او این سفر را در بیست و یکم شعبان ۱۳۰۳ شروع می‌کند و در یازدهم ذی‌الحجه ۱۳۰۴ ق به طبس برمی‌گردد، سفری که شاهزاده خانم خود رهبری می‌کند و علاوه بر مادر و همسر دوم پدرش چند زن دیگر را هم با خود می‌برد. سفر خود را از حاشیه‌ی کویر آغاز می‌کنند، از مناطق کوهستانی غرب کشور می‌گذرند و با عبور از مرز با کشتی راهی مکه می‌شوند.

نسخه‌ی این سفرنامه یا به گفته‌ی خودش «روزنامه‌ی سفر مکه» را یکی از کاتبان محلی به نام میرزا محمدعلی بن محمد جعفر موسوی در سال ۱۳۱۷ ق تحریر کرده و ابوالقاسم عمادالممالک در غره ذی‌الحجه ۱۳۱۷ حاشیه‌هایی بر آن نوشته‌است. کاتب از خط نستعلیق تحریری استفاده کرده و تزیینات آن شامل نشان‌ها به سرخی مجدول به دو قلم سرخ و آبی است.

http://www:.bookcity.org/

بخشی از کتاب: « دو سه روز به همین حالت مشرف شدم. شبی در خواب دیدم حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) را که به رویم تبسم فرموده با نظر مرحمت به من نگاه نمودند . خدا را شکرها کردم . چون مخارج کم شده بود. شبی باز دیدم که شخصی از پشت پرده دستش را دراز کرده به من فرمود این را حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) برای تو مرحمت فرموده اند. گرفتم. دیدم پنج قران سفید عجمی است بوسیده در جیب گذاشتم. تا حال که دوباره این مرحله را می نویسم هرگز بی پول نشدم که قریب سیزده سال گذشته. یقین از مرحمت حضرت باقی عمر را هم همین طور (و توبه و انابه) است.»

انتشارات مورخان

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تلفن همراه