سفرنامه یورکنامه ی نو
خلاصه
میرجلالالدین کزازی در تابستان 1393 خورشیدی در سفری که به کشور ایالات متّحدۀ آمریکا داشت شرحِ دیدهها و گزارشِ سفر خود را در چامهای (قصیدهای) سروده است، و آن را یورکنامه ی نو نامید.
آثار دیگر استاد
«روزهای کاتولینا» (گزارش سفر به اسپانیا)
«دیدار با اژدها» (گزارش سفر به چین)
«از دهلی نو تا آتن کهن» (گزارش چهار سفر به یونان، ارمنستان، تاجیکستان و هند)
معرفی کتاب
امّا یورکنامه ی نو گزارش سفری است یک ماه و نیمه به نیویورک؛ که با دیگر سفرنامههای وی تفاوت دارد و به قول استاد در مقدّمۀ کتاب:
«یک ویژگی بزرگ و بنیادین، آن را از دیگر گزارشهای سفر میگسلد و جدا میدارد؛
یورکنامه ی نو سروده و درپیوسته است؛ نه نوشته و پراکنده».
این چامه، در 266 بیت و در بحر خفیف مسدّس مخبون اصلم (فاعلاتن مفاعلن فعلن) سروده شده و از نظر قافیه، مختوم به هجای «انی» است،
استاد مانند دیگر آثار خود، در این چامۀ بلندبالا تلاش نمودهاند که از کاربرد واژگان غیرپارسی تا حدّ امکان پرهیز کند
امّا در پارهای موارد «اسمهای خاص» و در جایی نیز «تنگنای قافیه و زیبایی ادبی» ایشان را بر آن داشته است که «برکامۀ» (علیرغم) خویش واژگان بیگانه را به کار برد.
استاد چنانکه خود در دیباچه آورده است، به دلیل شهرت و معروفیّتی که شهر نیویورک دارد در ابتدا دودل و گمانمند بوده که گزارش این سفر را به مانند سفرهای دیگر بنگارند
امّا به طور غیرمنتظرهای این شک و دودلی فروکش میکند:
«هنگامیکه هواپیمای غول آسای لوفت هانزا ـ هواپیمایی دواشکوبه با بیش از هشتصد سرنشین ـ غرّان و غریوان،
ابرهای انبوه را فروشکافت تا در فرودگاه جانافکندی بر زمین بنشیند، بیآنکه بیندیشم و بدانم و بخواهم،
این بیت از ژرفای نهادم برجوشید و فراآمد و در یادم جای گرفت:
ینگۀ دنیا، چنانکه میدانی بر بومی است با دگرسانی
بیتی که آغازینهای شد، چامهای بلند و بیمانند را».
ایشان در دیباچۀ کتاب میگوید:
«به هر روی تا بدانجا که من میدانم یورکنامۀ نو چامهای است در گونۀ خویش بیهمال و همتا
که در آن، هم از دیدنیها و شگفتیهای نیویورک سخن رفته است؛
هم از طبیعت و جغرافیای شگرف این شهر که از دیدگاههایی بسیار، شهر هنگامههاست؛
هم از مردمان و خوی و خیم و منش و کنش و چگونگیهای آنان».
آنچه در این قصیده برجسته است اینکه استاد با دیدن زیباییهای شهر نیویورک
پیش از آنکه به توصیف این شهر بپردازد به ایران و فرهنگ و ادب آن فکر میکند
و بخش اعظم قصیدۀ خود را به معرّفی فرهنگ ایران اختصاص میدهد.
در این چامه، استاد به مقولهای که همیشه به آن نازان است به فراخور وزن و قافیه، پرداخته است
و آن اسطورههای ایرانِ باستان که در دلِ شاهنامه نهفته است.
«لشکر روم و چین تورانی»، «نبرد با ایرج»، «لشکر توری»، «گزیده گو منوشانی» و «سپاه کوشانی»؛
اشاره به شاعرانی چون الهامی، سلطانی و وحدت، دلیلی است بر عشق و علاقۀ ایشان به زبان و فرهنگ استان کرمانشاه
که جایگاه خود را در کتاب فرهنگ و ادب ایران در ذهن و زبان استاد حفظ کرده است.
در این چامه باورهای ملّی، دینی، اجتماعی و… خود را در جهت مقایسۀ فرهنگ ایران و آمریکا با تیزبینی و انصاف یک ایرانی باورمند بیان میدارد.
از دید ایشان، نیویورک شهری است پرماشین، مانند تهرانامّا با وجود قطار شهری که «همواره در زمان آید» و نه با تأخیر؛ مشکل چندانی ندارند.
ایشان با دیدن ظواهر فرهنگی نیویورک؛ از «بانوی مشعلافروز» گرفته تا «متروپولین» به ناگاه «ارج و فرهنگ و فرّ ایرانی» را به یاد میآورد
و آنها را با هم میسنجد که اگر آمریکا سرزمین این نمادهاست، ایران سرزمین ساسانیان و اشکانیان
و زرتشت و مزدک و مانی و سعدی و خیام و خاقانی و…
دیگر بزرگان علم و فرهنگ و دین و مذهب و ادبِ بیمانند پارسی است.
اینجاست که زرق و برق نیویورک جای خود را به فرهنگ و ادب ایران میدهد و به طور مفصّل به معرّفی شخصیتهای علمی، هنری و ادبی ایران پرداختهاند
و علاوه بر تعداد بیشماری که یاد کردهاند از گسترۀ این فرهنگ از ختن تا آلبانی سخن راندهاند.
بعد از چامه، سه گفتگو از ایشان با دکتر غلامرضا خاکی آورده شده است.
در گفتگوی اول دربارۀ واژۀ سفر و سفرنامهنویسی سخن گفته شده است.
گفتگوی دوم اختصاص یافته به تجربۀ سفرنامهنگاری استاد
گفتگوی سوم دربارۀ سرودۀ این سفر است. در پایان نیز فرهنگ واژگان کتاب آورده شده است.