در کتاب قطار باز ، احسان نوروزی سفری را روی راهِ آهنی آغاز می کند که از تجریش آغاز می شود و تقریبا همه مسیر های اصلی ریلی ایران را بررسی می کند، از تبریز به جلفا سپس در جنوب شرق، زاهدان تا میرجاوه سپس در شمال بندر ترکمن تا ساری از نو جنوب از بندر امام خمینی تا اهواز و نهایتا ایستگاه پایانی تهران .
نویسنده علت شیدایی خودش را اینگونه بیان می کند : “شاید دلیلی ساده داشته باشد این علاقهی جنونآمیزم به قطار: امنیت. تا دوران نوجوانیام از سه سانحهی رانندگی جادهای جان سالم به در بردم و هنوز هم نمیتوانم در اتوبوس چشم بههم بگذارم… راهآهن اما انگار نظم و حریمی دارد مجهز به سازوکارهای تنظیمگر و نظارتی که کمتر جایی برای «تکروی دلبخواهی» میگذارد. عبورومرور ریلی زیر نظر بخش ترافیک و سپس مرکز کنترل انجام میشود و قطارهای مسافری تابع قوانین مضاعفاند”
در هر مسیر علاوه بر روایت سفر خود نویسنده ، نقبی هم به تاریخ آن خط و تاریخ معاصر ایران زده شده است ، یعنی دو خط روایی داریم یکی حال و دیگری گذشته ، نکته مهم درباره روایت پژوهشی کتاب این است که اطلاعات تاریخی معمولا جدید و کمتر شنیده شده اند و مخاطب از خواندن آنها خسته نمی شود ، خواننده با حقایق و واقعیت هایی مواجه میشود که یا از آنها بیخبر بوده یا تصوری نادرست از آنها داشته است از جمله ماجرای اعزام صادق هدایت به اروپا برای فراگیری دانش مهندسی راهآهن یا اینکه راه آهن تبریز به جلفا اولین راه آهن ایران است و … .
سراسر کتاب مملو از جزئیات جذاب تاریخی است، از شکل گیری هسته اولیه حزب کومونیست در ایران تا لشکر کشی عثمانی به آذربایجان و … تا چرایی قطار نامیده شدن این وسیله در ایران در زمان ساخت راه آهن میرجاوه – زهدان، “بعد از چندین دهه سردرگمی زبانی ایرانیان برای نامیدن این پدیده جدید که گاهی کالسکه بخار و گاهی ترن نامیده میشد، بالاخره کلمهای برای نامیدنش جاافتاده است که پیش از این برای شتر به کار میرفت: قطار؛ به معنی ردیف. مشخصا به صف شترهای کاروان اطلاق میشد و عمدتا به شکل قطار شتر و به معنی رشته شتر به کار میرفت.”
علاوه بر تاریخ ، همه ژانر داستانی میتوان در کتاب پیدا کرد ، تراژدی ، کمدی ، درام و … که البته کلیت تاریخ معاصر ایران خودش تراژدی است…
از محتوی کتاب که بگذریم ، قلم روان و خوب نویسنده هم باعث جذابیت شده است ، متن خشک و بی روح نیست و مخاطب با خواندش قطعا با آن ارتباط برقرار می کند ، نکته مهم این است که نویسنده ادای قطارباز ها را در نمی آورد و خود حقیقتا یک قطارباز است و متن و روایتش برخاسته از حس علاقه ای است که نسبت به این وسیله دارد و گفته اند که ” آن چه از دل برآید بر دل نشیند”، خط روایی منسجم و داستان گونه هم از دیگر نقطه قوت های کتاب است.، قالب کتاب هم در ادبیات فارسی معدود و انگشت شمار است ، روایتِ تاریخ نه تاریخ صرف … .
اما نقاط منفی هم در کتاب به چشم می خورد ، شاید اولین و واضح ترین نکته حشو در متن باشد که البته باعث آزار مخاطب نمی شود ، دیگر اینکه نقل و قول ها ناگهانی و بدون منبع است و هم چنین در متن مشخص نشده اند ، این ممکن است مخاطب غیر کتاب خوان را اندکی به دردسر بیندازد و مجبور شود چند مرتبه یک بخش را بخواند.
اگر نکات فنی را هم کنار بگذاریم ، از نظر من شاید مهم ترین ویژگی کتاب ، بدون جهت نوشتن و غیرسفارشی بودن آن است ، در روایت های تاریخی کتاب جهت گیری چندانی وجود ندارد ، مشخص است کتاب صرفا به واسطه علاقه قلبی به قطار نوشته شده و لا غیر..
قطار باز را نه میتوان کتاب تاریخ دانست نه سفرنامه ، اگر میخواست به تنهایی هر کدام از اینها باشد ، کتاب جالبی از آب در نمی آمد ، این تنیدگی مشاهده حال و تاریخ گذشته است که متن را جذاب و قابل خواندن می کند ، قطارباز شاید یکی از بهترین نمونه های نادستان فارسی باشد …
قطار باز توانسته نامزد بخش مستندنگاری جایزه ادبی جلال شود ،به همراه چهار اثر دیگر که همگی از سطح کیفی بالایی برخوردارند ، امیدوارم قطارباز بتواند به آنچه که شایسته اش است برسد …
احسان نوروزی توانست از یک موضوع شاید خشک و بی روح که اغلب نویسندگان به سمتش نمی روند، اثری دارای شخصیت و درخور توجه ایجاد کند ، به راستی که علاقه و عشق می تواند به هر چیزی روح ببخشد ، علایقی که گاهی برای دیگران مسخره به نظر می رسد.
” اگر از احوال من جویا باشید ، در نبود موزه ای برای راه آهن ، برای خودم معبد ریلی ای درست کرده ام در اتاقم . قطار اسباب بازی ام را باتری نو انداخته ام و عصرها سنجاق سینه ی اهدایی راه آهن را به سینه میزنم و می گذارم قطارم یکی دو دور بزند .
کتاب از: نشر چشمه
لینک منبع: snn.ir/003OIe