مونس الدوله سوگلی حرم ناصرالدین شاه روایتی خواندنی از زندگی زنان در دوران قاجار را با بیانی روان و جذاب بیان میکند. کلمه به کلمهاش به دلت مینشیند. برای زنهای امروزی از آرایش زنهای صد سال پیش میگوید. از ملاباجی بند انداز میگوید و سرخاب و سفیداب زنان آن زمان. از نقش پررنگ دلالهها در مراسم خواستگاری و بله بُری و شیربها و مهریه گفته تا اندرونی و بیرونی خانههای آن زمان. درباره شوهرداری و خانهداری از ننگِ طلاق در خانوادهها! از حکیم خانمها و معاینه و درمان زنان. درباره ماه رمضان و رسم کلوخ اندازان. از منیر السلطنه و مجالس سی گانه روضه. از اعتقاد محکم زنان آن زمان به سحر و جادو حکایت میکند؛ اعتقادی که هنوز میشود ردش را در زندگی بعضی از افراد دید.
همینقدر که بعضی قسمتهای کتاب شیرین است به همان اندازه بعضی بخشها کامت را تلخ میکند. تلخی آن از جهل و بیسوادی و خانهنشینی زنان آن دوران است. در کتاب به رسم دردناک کنیزداری و کنیزفروشی صد سال پیش اشاره میکند و میگوید کنیز موجود فلکزدهای بود و کمترین حق و حقوقی نداشت و صاحب او اختیاردار زندگی و مرگش بود. از او کار میکشید، تازیانهاش میزد، اجارهاش میداد و اگر زیبا و جوان بود تصاحبش میکرد.
در جایی از کتاب خاطرات مونس الدوله نوشته است:
نمیدانم زنهای امروز ایران که حاضر نیستند یک درجه از «مادام کوری» و «ایندیرا گاندی» پایینتر قدم بگذارند، یادشان هست پنجاه – شصت سال پیش مادران و خواهران همین خانمها خرید و فروش میشدند درست عین اسب و گوسفند و حالا باید یک نان بخورند و صد نان در راه خدا بدهند که در پرتو تحولاتی که طی سالهای اخیر روی داده، چطور آنها را از کنیزی به درجه وکالت و وزارت رسانیده.
از زندگی یکی از کنیزان سفید بخت به نام جمال باجی میگوید که همسر یکی از شاهزادههای درجه اول شد و شانس یار او بود و دو شکم دوقلو؛ یعنی چهار پسر و دختر شاهزاده زایید. به خاطر همین از جمال باجی شد والده خانم! این والده خانم بعد از مرگ پدر بچهها پول هنگفتی به دستش آمد و با خدم و حشم و ملاباجی و آغاباشی سفری به مکه رفت و از آن به بعد این خانم محترمه جمال الحاجیه لقب گرفت. به جز داستان جمال باجی نام و داستان صدها شخصیت دیگر مانند هووی ملک جهان خانم یا مادام عباس گلساز یا عزتالدوله در این کتاب آورده شده است.
https://yazenab.kowsarblog.ir/